مرور برچسب

پروین دولت آبادی

بازیچه های بچه ها؛ شعری کودکانه از پروین دولت آبادی

آی بادبادک!… آی جغجغه! آی فرفره! بازیچه دارم، بچه ها، آی بچه های کوچه ها! بازیچه های رنگ رنگ، ارزان و زیبا و قشنگ! آمد دوباره پیرمرد آن پیرمرد دُوره گرد. با آن نگاه مهربان، آن پیرمرد خوش زَبان گوید برای بچه ها حرفی از آن بازیچه…
ادامه مطلب ...

شعر مرغ سرخ پاکوتاه سرودهٔ پروین دولت آبادی

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یه مرغ سرخ پا کوتاه افتاد توی مزرعه راه مزرعه سبز و قشنگ درخت و گل رنگ و وارنگ به دنبال دونه می گشت مزرعه بود مثل یه دشت هرجا که یک دونه می دید با نوکش اونو بر می چید خوردن دونه…
ادامه مطلب ...

شعر کبوتر؛ شعر کودکانه ای از پروین دولت آبادی

دو بال نقره ای را باز کردی ز روی بام ما پرواز گردی تو تا آن دور دور دور رفتی کجا؟ تا سرزمین نو رفتی گشودی بال در آن دشت آبی در آن تابنده روز آفتابی چو برگردی به بام خانه ی ما شوی مهمان آب و دانه ی ما بیا ای پیک آزادی…
ادامه مطلب ...

شعر برف؛ شعر کودکانه ای از پروین دولت آبادی

برف آمده شبانه رو پشت بام خانه برف آمده رو گل ها رو حوض و باغچه ی ما زمین سفید هوا سرد ببین که برف چها کرد رو جاده ها نشسته رو مسجد و گلدسته برف قاصد بهاره زمستان ها میباره پروین دولت آبادی
ادامه مطلب ...

آموزگار ما؛ شعری کودکانه از پروین دولت آبادی

می‌گشایند باز مدرسه را مهرماه است، ماه مهر و امید روز دیدار دوستان می‌آید می‌توان باز روی یاران دید باز آموزگار ما آید با دلی گرم هم‌چنان خورشید بگشاید به خنده آن لب شاد با خود آرد هزار گونه نوید ای تو آموزگار مهرآموز می‌توان با تو…
ادامه مطلب ...

شعر اصفهان نصف جهان؛ شعری کودکانه از پروین دولت آبادی

شهر آفتاب و نور شهر شادی و سرور شهر باغ و بوستان شهر رود نغمه‌خوان نیمه‌ جهان و اصفهان ما پل نگاه می‌کند به رود رود خواند این سرود می‌روم به کشتزارها می‌برم به باغ‌ها بهارها پل نشسته لب خموش بار شهر را کشد به دوش می‌روند مردمان…
ادامه مطلب ...

خدا؛ شعری کودکانه از پروین دولت آبادی

به مادر گفتم آخر این خدا کیست که هم در خانۀ ما هست و هم نیست تو گفتی مهربان‌تر از خدا نیست دمی از بندگان خود جدا نیست چرا هرگز نمی‌آید به خوابم چرا هرگز نمی‌گوید جوابم؟ نماز صبحگاهت را شنیدم تو را دیدم، خدایت را ندیدم به من آهسته…
ادامه مطلب ...