مرور برچسب

پروین اعتصامی

زن در ایران شعری از پروین اعتصامی

زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود پیشه‌اش، جز تیره‌روزی و پریشانی نبود زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می‌گذشت زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود…
ادامه مطلب ...

شعر برگریزان از پروین اعتصامی

شنیدستم که وقت برگ‌ریزان شد از باد خزان، برگی گریزان میان شاخه‌ها خود را نهان داشت رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت؟! به خود گفتا کزین شاخ تنومند قضایم هیچگه نتواند افکند سموم فتنه کرد آهنگ تاراج ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج…
ادامه مطلب ...

شعر قطعه از پروین اعتصامی

این قطعه را برای سنگ مزار خودم سروده‌ام اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است گر چه جز تلخی از ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است صاحب آنهمه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست…
ادامه مطلب ...

فرشته انس، شعری از پروین اعتصامی

در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست در آن وجود که دل مرده، مرده است روان! بهیچ مبحث و دیباچه‌ای، قضا ننوشت برای مرد کمال و برای زن نقصان زن از نخست بود رکن خانۀ هستی که ساخت خانۀ بی پای بست و بی بنیان زن ار براه متاعت…
ادامه مطلب ...

ای رنجبر؛ سروده ای از پروین اعتصامی

تا بکی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر زینهمه خواری که بینی زافتاب و خاک و باد چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر جمله…
ادامه مطلب ...

فکرت مکن نیامده فردا را؛ قصیده ای از پروین اعتصامی

ای دل عبث مخور غم دنیا را فکرت مکن نیامده فردا را کنج قفس چو نیک بیندیشی چون گلشن است مرغ شکیبا را بشکاف خاک را و ببین آنگه بی مهری زمانهٔ رسوا را این دشت، خوابگاه شهیدانست فرصت شمار وقت تماشا را از عمر رفته نیز…
ادامه مطلب ...

خاطره سیمین دانشور از پروین اعتصامی

در دانشکده ادبیات، پشت میز کتابداری می‌دیدمش. چشم‌های درشتش کمی تاب داشت و روسری سر می‌کرد. بیشترِ دانشجویان «خانم کتابدار» صدایش می‌کردند و من «خانم». مرحوم فروزانفر، مرا «دوشیزۀ مشکین شیرازی» می‌نامید تا اشارتی باشد به پوست آفتاب‌خوردۀ…
ادامه مطلب ...

بنفشه مژده نوروز می دهد؛ شعری از پروین اعتصامی

به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر که هر که در صف باغ است صاحب هنریست بنفشه مژده ی نوروز میدهد ما را شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست جواب داد که من نیز صاحب…
ادامه مطلب ...

پدر؛ شعری از پروین اعتصامی

پدر آن تیشه که برخاک تو زد دست اجل تیشه ای بـود که شـد باعـث ویرانـی مـن یوسـفـت نـام نهادند و بـه گـرگت دادنــد مرگ گرگ توشد، ای یوسف کنعانی مـن مـه گردون ادب بـودی و در خـاک شــدی خـاک زندان توگشـت، ای مه زنـدانی مـن از…
ادامه مطلب ...

عنکبوت؛ شعری از پروین اعتصامی

کاهلی در گوشه‌ای افتاد سست خسته و رنجور، اما تندرست عنکبوتی دید بر در، گرم کار گوشه گیر از سرد و گرم روزگار دوک همت را به کار انداخته جز ره سعی و عمل نشناخته پشت در افتاده، اما پیش بین از برای صید، دائم در کمین…
ادامه مطلب ...

به ماه دی، گلستان گفت با برف؛ شعری از پروین اعتصامی

به ماه دی، گلستان گفت با برف که ما را چند حیران میگذاری بسی باریده‌ای بر گلشن و راغ چه خواهد بود گر زین پس نباری بسی گلبن، کفن پوشید از تو بسی کردی بخوبان سوگواری شکستی هر چه را، دیگر نپیوست زدی هر زخم، گشت آن زخم کاری…
ادامه مطلب ...

آرزوی پرواز؛ شعری از پروین اعتصامی

کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز بجرئت کرد روزی بال و پر باز پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامکی بر جو کناری نمودش بسکه دور آن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک ز وحشت سست شد بر جای ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه گه…
ادامه مطلب ...