مرور برچسب

هوشنگ گلشیری

داستان کوتاه انفجار بزرگ اثر هوشنگ گلشیری

می‌گویم چرا یکی زنگ نمی‌زند بگوید: «فضل الله خان! اولین دندان پسرم کیومرث، همین امروز صبح نیش زد؟» می‌شنوی امینه آغا؟ این‌ها همه‌شان فقط بلدند نفوس بد بزنند، ناله کنند که: «عمه جانم فوت کرده» دنده هام، این دنده ی راستم، اینجا، درد…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه زیر درخت لیل نوشته هوشنگ گلشیری

درخت عجیبی است لیل. ساقه‌هاش همه به شکل ریشه، رشته رشته، در خاک فرو رفته‌اند و گاهی هم چند ریشه‌ی گره خورده مثل کنده‌ای یا تخته سنگی از تنه‌ی آن آویخته‌اند. برگ‌هاش پهن و گوشت دارند و میوه‌اش فندق مانند اما به رنگ سرخ جگری است. حتی در اولین…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه شرحی بر قصیده جمیله نوشته هوشنگ گلشیری

برای عبدالعلی عظیمی از خواب بیدار شده و نشده صدای زنگ‌ها را شنیدم، انگار هنوز خواب بودیم. نه، همان صدای آشنای زنگوله بود که زنجیروار می‌زد. آن روزها همیشه از آن سوی شالی‌ها می‌آمدند، تا می‌رسیدند زیر پنجره آدم و مدتی، انگار فقط برای تو…
ادامه مطلب ...