داستان کوتاه قلب بزرگ نوشتۀ واختانگ آنانیان
ماشه تفنگم را کشیدم، و نیها به حرکت درآمدند. تعداد زیادی از مرغابیهای وحشی به پرواز درآمدند و بالهایشان را با صدا برهم زدند، و مرغ دریا شتابانه دوید تا در میان نیها پناه گیرد.
سه پرندهای که با تیر زده بودمشان در لبه دریاچه تقلا میکردند…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...