داستان کوتاه یک شب نوشتۀ نجیبه احمد
«میخواهم نباشد این عمر و زندگی را که من میگذارانم. این راه خراب شده، تمامی ندارد. چهار ساعت این سر و چهار ساعت آن سر. آن هم تو این تابستان.»
این همهی غرولندی بود که اعضای خانواده هر پانزده روز یک بار، کم و بیش، آن را از مادرشان…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...