داستان کوتاه زرد، سبز، قرمز نوشتۀ سپیده رشنو
توی میدان نشسته بود و سبیلهای جو گندمیاش از سرما یخ زده بود. پلاستیک پر از آب دستش و سیب زردی توی پلاستیک. دو مرد آمدند و کنارش نشستند. یکیشان که سیب سبزی توی دستش بود، سیب را انداخت توی پلاستیک و گفت: «امروز هم خبری از کار نیست» و نشست…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...