مرور برچسب

اکتاویو پاز

من چون رودی تمامی طول تو را می‌پیمایم شعری از اکتاویو پاز

اکتاویو پاز شاعر، نویسنده، دیپلمات و منتقد مکزیکی است، او در سال‏‌های جوانی شروع به نوشتن کرد و اولین کتاب خود به نام "ماه وحشی" را در سال ۱۹۳۳ منتشر کرد. من چون رودی تمامی طول تو را می‌پیمایم، از میان بدنت می‌گذرم بدان‌سان که از میان…
ادامه مطلب ...

شب با چشمان اسبی که در شب می‌لرزد شعری از کتاویو پاز

اکتاویو پاز شاعر، نویسنده، دیپلمات و منتقد مکزیکی است، دریافت دکترای افتخاری در سال ۱۹۸۰ توسط دانشگاه هاروارد و کسب مهم‌ترین جایزه ادبی اسپانیا یعنی جایزه سروانتس در سال ۱۹۸۱ از مهمترین افتخارات وی محسوب می‌شود. سرانجام در سال ۱۹۹۰ آکادمی…
ادامه مطلب ...

برای زنانِ دنیایِ درد شعری از اکتاویو پاز

اکتاویو پاز شاعر، نویسنده، دیپلمات و منتقد مکزیکیاست، در سال ۱۹۸۱ مهم‌ترین جایزه ادبی اسپانیا یعنی جایزه سروانتس نصیب وی شد و در سال ۱۹۹۰ از طرف آکادمی ادبیات سوئد، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. چهره‌ی زیبا مثل آفتاب‌گردانی‌ست که…
ادامه مطلب ...

کیست آن که به پیش می‌راند، شعری از اکتاویو پاز

کیست آن که به پیش می‌راند قلمی را که بر کاغذ می‌گذارم در لحظه‌ی تنهایی؟ برای که می‌نویسد آن که به خاطر من قلم بر کاغذ می‌گذارد؟ این کرانه که پدید آمده از لب‌ها، از رویاها از تپه‌یی خاموش، از گردابی از شانه‌یی که بر آن سر می‌گذارم و…
ادامه مطلب ...

چهره‌ی تو را می‌جویم شعری از اکتاویو پاز

هذیانم را دنبال می‌کنم، اتاق‌ها، خیابان‌ها کورمال‌کورمال به‌درون راه‌روهای زمان می‌روم از پلّه‌ها بالا می‌روم و پایین می‌آیم بی‌آن‌که تکان بخورم با دست دیوارها را می‌جویم به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردم چهره‌ی تو را می‌جویم به میان کوچه‌های…
ادامه مطلب ...

آزادی؛ شعری از اکتاویو پاز

کسانی از سرزمین‌مان سخن به میان آوردند من اما به سرزمینی تهی‌دست می‌اندیشیدم به مردمانی از خاک و نور به خیابانی و دیواری و به انسانی خاموش -ایستاده در برابر دیوار- و به آن سنگ‌ها می‌اندیشیدم که برهنه بر پای ایستاده‌اند در آب رود در…
ادامه مطلب ...

آتش روزانه، شعری از اکتاویو پاز

همچون هوا می‌سازد و ویران می‌کند انسان بناهایی نامریی بر صفحات زمین بر سیارات، پهن‌دشت‌های بلند. زبانش که غبار هوا را ماند می‌سوزد بر کف دست‌های فضا هجاها نور افشان گیاهانی است که ریشه‌هاشان خانه‌هایی می‌سازد از صدا. هجاها به…
ادامه مطلب ...

تماس، شعری از اکتاویو پاز

دست های من پرده های هستی تو را از هم می گشاید در برهنگی بیشتری می پوشاندت اندام به اندام عریانت می کند دست های من و از پیکرت پیکری دیگر می آفریند. Octavio paz اکتاویو پاز ترجمه ای آزاد از احمد شاملو
ادامه مطلب ...

پگاه؛ شعری از اکتاویو پاز

دست ها ولب های باد دل آب درخت مورد اردوگاه ابرها حیاتی که هر روز چشم بر جهان می گشاید مرگی که با هر حیات زاده می شود... چشمانم را می مالم آسمان زمین را در می نوردد. octavio paz اکتاویو پاز ترجمه از احمد شاملو
ادامه مطلب ...

کنسرت در باغ؛ شعری از اکتاویو پاز

باریده باران زمان به چشمی غول آسا ماند که در آن اندیشه وار در آمد و رفتیم. رودی از موسیقی فرو می ریزد در خونم. گر بگویم جسم، پاسخ می آید: باد! گر بگویم خاک، پاسخ می آید: کجا؟ جهان دهان باز می کند همچون شکوفه یی مضاعف، غمگین…
ادامه مطلب ...