مرور برچسب

امیلی دیکنسون

امیلی دیکنسون (1886 – 1830) Emily Dikenson
امیلی دیکنسون در ایالت ماساچوست به دنیا آمد پس از هفت سال تحصیل در آکادمی ‌ام هرست، قبل از بازگشت به خانواده، جذب گروه زنان مقدس شد. او هرگز ازدواج نکرد و زندگی در انزوا، مطالعه، تفکر و سرودن را برگزید. او از نوعی بیماری صرع و فوبیا رنج می‌برد. اشعار او اغلب جنبه عرفانی دارند. تعدادی از شعرهایش درباره شرارت، ناپاکی و مرگ است، دو نکته‌ای که در اغلب نامه‌هایش به دوستان به آنها می‌پرداخت. 1800 شعر او در زمان حیاتش به چاپ رسیدند و تعداد زیادی از شعرهایش که در واقع از بهترین آثارش بود پس از مرگش، توسط خواهر کوچکش در میان دیگردست‌نوشته‌هایش کشف و توسط ناشران بزرگ، ویرایش و منتشر شدند.

این مرگ است که مرا در بر گرفته شعری از امیلی دیکنسون

آفتاب آرام آرام غروب کرد و نشانی از ظهر نبود برفراز ده به نظاره نشستم نیمروز، خانه به خانه پیدا بود غروب به آهستگی در تاریکی محو می‌شد ردّی از شبنم بر چمن‌ها نبود تنها قطره‌ای بر پیشانی‌ام فروافتاد و بر صورتم غلتید پاهایم،…
ادامه مطلب ...

پرنده امید شعری از امیلی دیکنسون

امیلی دیکنسون شاعری آمریکایی است، از او مجموعه «به خاموشی نقطه ما بر صفحه برف» به فارسی ترجمه شده که شعرها و نامه‌هایش را در خود جای داده است. پرنده‌ی امید امید، چیزی است بالدار که بر روی ما می نشیند و روز و شب آوازی می خواند که هیچ…
ادامه مطلب ...

قلب! ما او را فراموش می‌کنیم شعری از امیلی دیکنسون

امیلی دیکنسون شاعر آمریکایی در شهر امهرست در ایالت ماساچوست آمریکا به دنیا آمد، بسیاری از منتقدان ادبی، دیکنسون را از پیشگامان هوشیاری و تجربه گرایی مدرنیستی می‌دانند. قلب! ما او را فراموش می کنیم تو و من، امشب! تو باید حرارتش را فراموش…
ادامه مطلب ...

فرصتی برای نفرت نبود شعری از امیلی دیکنسون

امیلی دیکنسون شاعر آمریکایی است، او به‌خاطر پوشیدن لباس سفید و عدم استقبال از مهمان در بین ساکنین معروف گشت و بیشتر دوستی‌هایش از طریق نامه و مکاتبه بود. فرصتی برای نفرت نبود چراکه مرگ مرا باز می داشت از آن و زندگی چندان فراخ نبود که…
ادامه مطلب ...

اگر در پاییز می آمدی شعری از امیلی دیکنسون

امیلی دیکنسون شاعری آمریکایی است، از او مجموعه «به خاموشی نقطه ما بر صفحه برف» به فارسی ترجمه شده که شعرها و نامه‌هایش را در خود جای داده است. اگر در پاییز می آمدی، تابستان را جارو می کردم با نیمی خنده، نیمی ضربه، آنچه زنان خانه‌دار با…
ادامه مطلب ...

تنها در قلمرو تو؛ شعری از امیلی دیکنسون

هیچ زندگی در انتظار من نیست مگر به این وادی منتهی شود و نه هیچ مرگی مگر مرا از این وادی براند. هیچ بندی مرا به زمین متصل نمی کند و نه هیچ کار تازه ای هیچ مگر در این وادی در قلمرویی که تنها تویی! Emily Dickinson امیلی دیکنسون…
ادامه مطلب ...