مرور رده
شعر
من تنهای تنها می میرم شعری از هالینا پوشویاتوسکا
عزیزم
وقتی من بمیرم و خورشید را ترک گویم
و به موجود دراز غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی؟
بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته، بی اثر می کنی؟
اغلب به تو می…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
وداع؛ شعری از فروغ فرخزاد
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
نروید آی! به چشمان شما محتاجم؛ شعری از نجمه زارع
نروید آی! به چشمان شما محتاجم
تک و تنها نگذارید مرا محتاجم
اگر از چشم شما دور شوم میمیرم
مثل هر آدم خاکی، به هوا محتاجم
دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید
به فراگیری قانونِ شنا محتاجم
عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی
به منِ…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر اگر دوست می دارید از اوزدمیر اینجه
اگر دوست می دارید
برای گفتن دوستت دارم
شتاب کنید
تلگراف بفرستید، تلفن بزنید
نامه بنویسید
با هواپیماها، قطارها
و تمام وسایل نقلیه سفر کنید
در پی اش باشید، جستجو کنید، بیابیدش
به دیگران خبر دهید، یا با کسی حرف بزنید
روی دیوارها…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر دلت چه شد که از آن شور و اشتیاق افتاد؟ از حسین منزوی
دلت چه شد که از آن شور و اشتیاق افتاد؟
چه شد که بین تو و من چنین نفاق افتاد؟
زمان به دست تو پایان من نوشت آری
مسیر واقعه این بار، از این سیاق افتاد
دو رودخانه ی عشق من و تو شط شده بود
ولی دریغ که راهش به باتلاق افتاد
خلاف منطق…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
پاییز دارد تمام می شود؛ شعری از نازنین عابدین پور
پاییز دارد تمام میشود
و رویاهای ناتمامِ مرا
هیچ تویی
به واقعیت نرسانده است
چرا نمیای
به انتظارهای که پشت پنجره
جا گذاشته أم
پایان نمیدهی؟
چرا نمایی
و به دادِ این روزهایِ یک نفره
نمی رسی؟
که باهم
خیابانِ انقلاب را توی خاطراتمان…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
تو را نمی توانم فراموش کنم؛ ملیسا گورپینار شاعر ترکیه
به یک باره مثلِ صاعقه ای
بر من برخورد کردی
آن گاه که هیچ به یادت نبودم
دوباره خودت را به یادم آوردی
ای کاش اصلن سراغم را نمی گرفتی
به فکرم افتادی
تو را نمی توانم فراموش کنم
می گویی دوباره مثل قبل باشیم وُ
گریه می کنی
می دانی که…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر شبانه از احمد شاملو
اعترافی طولانیست شب اعترافی طولانیست
فریادی برای رهاییست شب فریادی برای رهاییست
و فریادی برای بند.
شب
اعترافی طولانیست.
□
اگر نخستین شبِ زندان است
یا شامِ واپسین
ــ تا آفتابِ دیگر را
در چهارراهها فریاد آری
یا خود به…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
قسم به لطافت قسم؛ شعری از مسیحا بزرگر
قسم به پرستو
آنگاه که جفتش می میرد
و تنها به آشیانه باز می گردد
چه غروبِ غریبی
قسم به کرم شب تاب
آنگاه که از پیله بیرون می آید
و با نسیم هم آغوش می شود
چه پروازی
قسم به خورشید
آنگاه که تو بر آن می تابی
چه تلالویی
قسم به همه…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
با صدای تو دلم میلرزد؛ شعری از عباس معروفی
بیقراری ات را
چون شرهای شراب مذاب
بریز کف دست من
عزیزکم
تو میدانی
که سالهاست در این سرزمین بارانی
به یک قطره از آه عاشقانهات محتاجم
به نفسهات وقتی اسمم را صدا میکنی
تو میدانی
همیشه احتمال زلزله هست
ولی زلزلهی نفسهای…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
بی من چشم بر هم مگذار؛ ونوس فایق شاعر کرد عراقی
آنقدر در وحشتم از روزی
که تا چشم برگیرم از خواب
دهانم را بسوزانند
تا دیگر بار نتوانم
لب بر لبان تو بگذارم
آنقدر در وحشتم از روزی
که زبانم را به چوبه ی دار بسپارند
تا دیگربار نتوانم به تو بگویم
دوستت دارم
آنگاه که چشم می گشایی
از…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
تو را به هر زبانی دوست دارم؛ زیبا خلیل شاعر آذربایجانی
تو را به زبان اسپانیایی دوست دارم
در هوس دیوانه وار رقص فلامینکو
در عطش وحشی رقص تانگو
تو را به زبان یونانی دوست دارم
غمناک، ظریف و زیبا
در نقش و نگار لباس های رقص سیرتاکی
در تکان آرام شانه ها
تو را به زبان ایتالیایی دوست دارم…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...