مرور رده

داستان کوتاه

جادوگر مردود داستان کوتاهی از خورخه لوئیس بورخس

در شهر سانتیاگو کشیشی می‌‌زیست که به فراگرفتن فنون ساحری علاقه‌ زیادی داشت. وقتی شنید که دانش دون ایلیان اهل شهر تولدو بر فنون ساحری بیش از دیگران است، به تولدو رفت تا او را بیابد. صبح همان روزی که وارد تولدو شد یک راست به خانه‌ی دون…
ادامه مطلب ...

خانه استریون داستان کوتاهی از خورخه لوئیس بورخس

Jorge Luis Borges یا خورخه لوئیس بورخس نویسنده‌ای آرژانتینی است که او را به دلیل سبک داستان‌های کوتاهش می‌شناسند و داستان کوتاه خانه استریون یکی از آن‌هاست که بیشتر به متنی بسیار زیبا و ادبی شباهت دارد. می‌‏دانم که به خودخواهی،…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه گربه زیر باران اثر ارنست همینگوی

تنها دو آمریکایی در هتل بودند. هیچ‌کدام از آدم‌هایی را که توی پلکان، در سر راه خود به اتاق‌شان یا موقع برگشتن از آن، می‌دیدند نمی‌شناختند. اتاق‌شان در طبقۀ دوم رو به دریا بود. اتاق در عین حال رو به باغ ملی و بنای یادبود جنگ قرار داشت. توی…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه باباجانم چگونه وارد مشاغل سیاسی شد اثر ارسکین کالدول

وقتی “بن سیمونز”- کلانتر محل- از کوچه بالا آمد و وارد حیاط شد، تازه شام‌مان را خورده روی ایوان جلو خانه نشسته بودیم. بابام آن شب همچه کیفور نبود و تقریبا در تمام مدت یک کلمه حرف نزده بود، جز این که گاهی زیر لب با خودش چیزی می‌گفت و غری…
ادامه مطلب ...

داستان یک خاله بیچاره نوشته‌ هاروکی موراکامی

همه چیز در یک بعدازظهر بسیار زیبای روز یکشنبه در ماه ژوئیه شروع شد. درست همان اولین یکشنبه ماه ژوئیه. دو سه تکّه ابر سفید و کوچک در دوردست آسمان مانند علائم سجاوندی بودند که با دقت بسیار نوشته شده باشند. نور خورشید بی‌هیچ مانعی بر تمام دنیا…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه مردی که نفسش را کشت نوشته صادق هدایت

میرزا حسینعلی هر روز صبح سر ساعت معین، با سرداری سیاه، دگمه‌های انداخته، شلوار اتو زده و کفش مشکی براق گامهای مرتب بر میداشت و از یکی از کوچه‌های طرف سرچشمه بیرون می آمد، از جلو مسجد سپهسالار میگذشت، از کوچه صفی علیشاه پیچ میخورد و به مدرسه…
ادامه مطلب ...

نقاشی‌های روی پنجره، نوشتۀ گودرز گودرزی (مجید)

پنجره اتاق حسابی بخار گرفته بود و نمی‌شد حیاط را دید. صورتم را به شیشه چسباندم. نوک دماغ و پیشانی‌ام یخ کرد. سردم شد. با نوک انگشت اشاره‌ام شروع کردم به نقّاشی کشیدن روی شیشه. اوّل به جان شیشه نیمه سمت راست افتادم: درخت کشیدم و خورشید و…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه ده نفر سرخپوست اثر ارنست همینگوی

نیک، بعد از مراسم چهارم ژوئیه که همراه جو گارنر و خانواده‌اش، راهی خانه بود، از کنار نه سرخ پوست مست توی جاده گذشت. یادش آمد که سرخپوست‌ها نه نفر بودند، چون جو گارنر که در تاریک و روشن غروب ارابه را می‌راند، اسب‌ها را نگه داشت، توی جاده…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه بابی کشون از محمد علی جمال زاده

من با پسر دوم ملک المتکلمین هر یک هفته، دو هفته یکبار به چاپار خانه رفته برای پدرانمان کاغذ می فرستادیم. روزی پاکت به دست به طرف چاپارخانه می رفتیم که ناگهان از وسط میدان شاه غوغای غریبی پیدا شد، بدانسو دویدیم و هر طور بود خود را به میان…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه تپه‌هایی چون فیل‌های سفید اثر ارنست همینگوی

نه سایه‌ای بود و نه درختی؛ و ایستگاه، میان دو ردیف خط‌آهن، زیر آفتاب قرار داشت. در یک سوی ایستگاه سایه گرم ساختمان افتاده بود و از در باز نوشگاه پرده‌ای از مهره‌های خیزران به نخ کشیده آویخته بود تا جلو ورود پشه‌ها را بگیرد. مرد آمریکایی و…
ادامه مطلب ...

به دنبال فلک داستان کوتاهی از صمد بهرنگی

روزی بود روزگاری. مردی هم بود از آن بدبخت‌ها و فلک‌زده‌های روزگار. به هر دری زده بود فایده‌ای نکرده بود. روزی با خودش گفت: این جوری که نمی‌شود ‏دست روی دست گذارم و بنشینم. باید بروم فلک را پیدا کنم و از او بپرسم سرنوشت من چیست؟ برای خودم…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه گیله مرد اثر بزرگ علوی

باران هنگامه کرده بود. باد چنگ مى‌انداخت و مى‌خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یک‌دیگر افتاده بودند. از جنگل صداى شیون زنى که زجر مى‌کشید،‌ مى‌آمد. غرش باد آوازهاى خاموشى را افسار گسیخته کرده بود. رشته‌هاى باران آسمان تیره را به…
ادامه مطلب ...