رد پای چهارمین همسر رضا شاه در نامه‌های «مهدعلیا»!

«قربانت شوم…کاغذی که شاهزاده والی (نصرالله میرزا) به من نوشته بود فرستادم به نظر مبارک برسد. به‌ سر قبله عالم قسم است که پریشانی و فلاکت او را، به‌طوری دیدم که ناچار به عرض شدم. هیچ ندارد بجز یک خانه…تعهد کردم و قسم خوردم که من در حضور مبارک مستدعی شده، رفع پریشانی تو را کنم. حال اختیار با قبله عالم است. الهی من به تصدق شما بشوم. یک التفاتی به او بفرمایید که من همراه خود ببرم. او را خوشحال کنم. وعده نباشد. انعام هم نباشد. قراری باشد که همه ساله به او برسد. مویدالدوله و عمادالدوله هر کدام از تصدق سر پادشاه صاحب آلاف و اولوف هستند. هرگز به این بیچاره کمکی نمی‌کنند. چه عیب دارد حکم بشود مویدالدوله و عمادالدوله هر کدام ماهی پنجاه تومان به والی بدهند. ا‌ز آنها یک پر کاهی کم نمی‌شود و این بیچاره آسوده می‌شود. دیگر هر طور رأی مبارک قرار گیرد. غرض از عرض این است که والی را مأیوس نفرمایید». آنچه که به غیر از خواهش مهدعلیا از شاه برای رسیدگی به وضعیت شاهزاده والی در این نامه قابل توجه است، نام بردن از دو شخص یعنی «مویدالدوله» و بخصوص «عمادالدوله» است، که با ورق زدن زندگی آنها رد پای زنانی را می‌توان یافت که تا دوره معاصر حضورشان در تاریخ ایران دیده می‌شود.

نامه‌هایی از روزگار قاجار
نامه‌های مهدعلیا چون گنجی ارزشمند از آن روزگار عجیب و غریب قاجار، در تاریخ این سرزمین به یادگار مانده است. همان‌طور که بارها به آن اشاره کرده‌ایم، خط به خط نوشته‌های این زن، با نگاهی موشکافانه سرشار از اطلاعاتی است که می‌توان چون سرنخی برای کشف برخی از وقایع تاریخی از آن بهره برد. بواقع ذهن کنجکاو و تشنه هر محققی با زیر و رو کردن این جملات خواهد توانست به نکته‌هایی مهم و قابل تأمل دست یابد.

«مهدعلیا» به روایت اسناد
در مجموعه‌ای که نامه‌های مهدعلیا در آن تحت عنوان «مهدعلیا به روایت اسناد» به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی منتشر شده است، به دقت در پاورقی صفحات درباره هر کدام از اسامی در نامه‌ها توضیحات دقیق و ارزشمندی آورده شده است که باعث می‌شود خواننده شناخت نسبی به آن شخصیت‌ها پیدا کرده و در صورت نیاز با کمک گرفتن از این توضیحات اطلاعات بیشتری را به دست آورد.

«عماد الدوله» تا رضا شاه پهلوی!
یکی از آن شخصیت‌ها که در نامه ابتدای متن به آن اشاره شده «عمادالدوله» است؛ مردی که حضورش در تاریخ ایران با گذر چند نسل بعد هم به زمان رضا شاه پهلوی، با وجود یک زن می‌توان حس کرد. به گفته دکتر عبدالحسین نوایی نام اصلی عمادالدوله امامقلی میرزا بوده و پسر ششم محمدعلی میرزا دولتشاه که سالیان دراز حکومت کرمانشاهان و کردستان را برعهده داشته است.

همسر «مویدالدوله» دختر ولیعهد
برادر دیگر او که مهدعلیا از آنهم یاد کرده است «مویدالدوله» بود، پسر دوم محمدعلی میرزا دولتشاه که در زمان محمد شاه و اواسط سلطنت ناصرالدین شاه عهده‌دار مقامات مهمی چون حکومت فارس و آذربایجان بوده است. زن موید الدوله یکی از دختران عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه بوده است که به علت فوت این ولیعهد در جوانی، محمد شاه همسر مهدعلیا به سلطنت می‌رسد. در واقع این دختر، دختر عموی مویدالدوله هم بوده است.

شاعر و حاکم و وزیر عدلیه!
اما زنانی که در زندگی عمادالدوله حضور داشتند، داستانی دارند که هر کدام روایتی از زندگی زنان و دختران و حتی نوادگان و نتیجه‌های رجال آن روزگار هستند. عمادالدوله مردی ادیب و شاعر و اهل فضل بود و خطی خوش داشت و با وجود این روحیات، همچون پدرش دولتشاه برای سالیان زیادی حکومت ایالات غربی ایران را بر عهده داشت و با عنوان والی غرب و سرحددار عراقین خوانده می‌شد و حتی مدتی وزیر عدلیه (دادگستری) ایران بود.

روزهای سخت با سلطنت محمدشاه
امامقلی میرزا در زمان حیات پدرش و همین‌طور پس از او، تا زمان حکومت برادر بزرگش، حشمت‌الدوله مشغول تحصیل علوم در زادگاه خودش کرمانشاه بود، تا اینکه با روی کار آمدن محمدشاه پدر ناصرالدین شاه جزء شاهزادگانی قرار گرفت که مورد خشم و سوءظن قرار گرفت و به کرمان گریخت. حضور عمادالدوله در کرمان با توجه به دشمنی و تحت تعقیب بودن روزهای سختی برای او به همراه داشت.

فرار «مهرافروز خانم» با امامقلی به کرمان
درباره دوران اقامت امامقلی میرزا در کرمان، که ظاهراً در دوران نوجوانی او بوده ‌است، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی نوشته است: «در جریان اختلافات شاهزادگان فتحعلیشاه با عباس میرزا ولیعهد و روی کار آمدن پسرش محمد میرزا، (محمد شاه) جمعی کثیر از شاهزادگان مورد خشم قرار گرفتند. بعضی مثل حسینعلی میرزا فرمانفرمای فارس منکوب شدند و برخی مثل شجاع السلطنه حاکم کرمان کور شدند و برخی زندانی قلعه اردبیل شدند (بهمن میرزا و غیره)، ضمناً امامقلی میرزا پسر دولتشاه ـ سرسلسله دولتشاهی‌ها و خانواده فاتحی کرمانشاه ـ نیز مورد خشم بود و مادرش مهرافروز خانم با فرزندش به کرمان گریخت و چون می‌دانست که دخترش درکرمان موقعیت مناسبی دارد، خود را به کرمان رساند؛ ولی صلاح ندید که زندگی دختر و داماد و پسرش را به مخاطره بیندازد».

«شمس‌الملوک، نمی‌خواهی مادرت را ببینی»؟
در ادامه استاد باستانی آورده است:«… بنابراین ورودشان را از دختر خود نیز در کرمان مخفی نگاه داشت و از راه گلدوزی و خیاطی، زندگی محقرانه‌ای را اداره می‌کرد… خوشی او در این بود که هفته‌ای یک بار به‌عنوان فروشنده کیسه، سنگ پا و روشوی به حمام عمومی برود و از دور دختر زیبایش را تماشا کند… بعد از فوت محمد شاه و دور شدن حاجی میرزا آقاسی و روی کارآمدن ناصرالدین شاه، روزی مهرافروز خانم به حمام رفت و با دخترش که می‌خواست حمام را ترک کند، روبه‌رو شد. اختیار از دستش رفت و فریاد زد: «شمس‌الملوک، نمی‌خواهی مادرت را ببینی»؟ بی‌درنگ دختر، مادر شکسته و فرسوده خود را شناخت، او را در آغوش کشید و گفت: «مادر، کجا بودی؟ دوازده سال است که در جست‌و‌جوی تو بودم و به نتیجه‌ای نرسیده بودم».

اندرز مادر تا حکومت کرمانشاهان!
به گفته دکتر باستانی ماجرای مادر امامقلی میرزا با مرگ محمدشاه قاجار به جایی می‌رسد که پس از چند روز از افشای آن راز، مهرافروز خانم به ‌اندرونی سرکار آقا – رئیس فرقه شیخیه – منتقل شد و امامقلی میرزا در منزل شایسته‌ای مقیم شد و جزو شاگردان برجسته فرقه شیخیه درآمد و به پیروی از اندرز مادر، امامقلی میرزا نامه‌ای به ناصرالدین شاه نوشت و خود را معرفی کرد. شاه او را به تهران دعوت کرد و او در قصر گلستان حضور شاه بار یافت. ناصرالدین شاه با او ملاطفت بسیارکرد و…به او لقب عماد الدوله اعطا و حکومت کرمانشاهان و غرب را به او واگذار کرد.

همراهی در سفر فرنگ تا وزارت عدلیه
نزدیکی عمادالدوله به ناصرالدین شاه به حدی رسید که در سفر اول ناصرالدین شاه به اروپا، او یکی از همراهان اصلی شاه و به اصطلاح از ملتزمین رکاب بود. جالب است بدانیم ناصرالدین شاه پس از مراجعت از اروپا به ایران و تحت تأثیر آنچه که در این سفر در فرنگستان دیده بود، تصمیم به ایجاد تشکیلات تازه‌ای با عنوان هیأت دولت گرفت و بعد از انجام اقداماتی ضمن ایجاد این تشکیلات، عده‌ای را به مقام وزارت، عضو این تشکیلات که هیأت دولت خوانده می‌شد، کرد. در تشکیلات جدید عمادالدوله نیز به‌عنوان وزیر عدلیه (دادگستری) منصوب و برای نخستین بار به هیأت دولت وارد شد.

بیست و هشت ماه همسری شاه ناصری!
از عمادالدوله فرزندان زیادی از دختر و پسر به جا مانده ‌است، اما دو دخترش از میان بقیه فرزندان او بیشتر شهرت یافتند. یکی از آن دختران «سرور السلطنه» بود که بنابر همان ازدواج‌های سیاسی به همسری ناصرالدین شاه درآمد و البته به مدت کوتاهی، چرا که تنها بیست و هشت ماه در حرم شاه شوهر بود و فرزندی هم نیاورد و در جوانی درگذشت. درباره این دختر در تاریخ اطلاعات چندانی وجود ندارد.

ازدواج «اشرف‌السلطنه» به توصیه «مهدعلیا»
اما دختر دیگر عمادالدوله که در یکی از گزارش‌های گذشته به آن اشاره شد، «اشرف السلطنه» بود؛ زنی که بخشی از مشهور بودن خود را به جهت همسری «محمد خان اعتمادالسلطنه» (پیشخدمت و از نزدیکان شاه) در تاریخ دارد. جالب این است که این وصلت بنا به توصیه مهدعلیا بوده است. ناصرالدین شاه در سفرنامه عتبات، ماجرای این وصلت را چنین می‌نویسد: «روز دوشنبه دهم شوال محمد‌حسن‌خان مرخص شد برای عروسی خودش به چاپاری کرمانشاهان برود…» و در ادامه روز چهارشنبه ۲۶ شوال می‌نویسد:«… محمد‌حسن‌خان که به چاپاری از یعقوبیه برای عروسی خودش به کرمانشاهان آمده بود به حضور آمد».

نداشتن اولاد و یک عمر مطالعه!
نام اصلی «اشرف‌السلطنه» عزت‌ملک‌خانم بود که پس از ازدواج به تهران آمد و به خاطر موقعیت محمدحسن‌ خان صنیع‌الدوله در مرکز علم، اخبار و سیاست روز قرار گرفت. فرانسه را نزد همسرش آموخت و فن عکاسی را از برادرش شاهزاده محمد ‌میرزا فرا گرفت و بخوبی از آن استفاده کرد تا جایی که به‌عنوان نخستین زن عکاس ایرانی معرفی می‌شود. او همچنین به تاریخ و طب علاقه داشت. سلطان احمد میرزا یمن‌الدوله برادرزاده‌اش، او را چنین توصیف می‌کند: «چون اولاد نداشت عمر خود را بیشتر به مطالعه کتب می‌گذرانید. در هنرهای زنانه و کارهای خانه از طباخی، خیاطی، قنادی و کاموا‌دوزی و دیگر بافندگی‌ها استاد و مخصوصاً صاحب سلیقه و تصرف بود، زبان فرانسه را قدری نزد شوهرش آموخته بود. به شعر میل نداشت. به ساز و آواز مطلقاً مایل نبود. ولی شطرنج و نرد را خوب بازی می‌کرد. عکس‌های قشنگ برمی‌داشت».

ازدواج سیاسی «ابتهاج‌الدوله» و «بهجت‌الدوله»
دیگر دختران عمادالدوله هم به همسری مردانی درآمدند که همه خبر از وصلتی داشت که آغشته به رنگ و بوی سیاست داشت. «ابتهاج‌السلطنه» به همسری امیر ارسلان خان معروف به سپهسالار فرمانده قشون کرمانشاه که به مدت ۵ سال در نواحی کرمان و سیستان مأمور بود، درآمد. یکی دیگر از این خواهرها «فرنگیس خانم» بود که او نیز با یکی از پسران مبشرالملک ازدواج کرد، که انگار به سفارش شوهر خواهرش اعتمادالسلطنه از ناصرالدین شاه لقب «بهجت‌الدوله» را می‌گیرد.

چهارمین همسر رضا شاه نتیجه امامقلی میرزا!
اما در میان این زنانی که در تاریخ زندگی عمادالدوله حضور داشتند و تمامی از خون و رگ و ریشه خود او بودند، زنی است که چندین نسل بعد در روزگار نه قجرها بلکه پهلوی همسر مردی می‌شود که به رضا شاه پهلوی معروف است و آن «عصمت دولتشاهی» معروف به «عصمت‌الملوک» است. یکی از نتیجه‌های امامقلی میرزا که در این دوران تاریخی پر از تشویش به‌عنوان چهارمین همسر رضا شاه و ملکه ایران در اواخر سلطنت پهلوی که یکی از عوامل اصلی فروپاشی سلسله قاجار بود، خودنمایی می‌کند.

سردار سپه انتخاب پدر «عصمت‌الملوک»
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در بخشی از مصاحبه‌ای که با عصمت‌الملوک داشته، از او درباره چگونگی این ازدواج پرسیده است و این زن پاسخ می‌دهد:
«…موقعی که ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم خواستگاران زیادی داشتم که یکی از آنها سردارسپه بود. خواستگاری او از من از طریق کریم آقا بوذرجمهری و خواهرزاده و همسر برادر سردارسپه انجام گرفت. پدرم هم به جهت روابط صمیمانه‌‌‏ای که با سردارسپه داشت مایل بود از میان خواستگاران متعدد با او ازدواج کنم».

دختران رجال قربانی سیاست!
پرداختن و نوشتن از زندگی عصمت دولتشاهی به‌عنوان چهارمین همسر رضا شاه پهلوی خود روایتی طولانی و جذاب است که به آن جداگانه خواهیم پرداخت. همان‌طور که اشاره شد دختران امامقلی میرزا بنا بر مصلحت سیاسی مانند دیگر دختران سیاستمداران و رجال در تاریخ تن به ازدواج‌هایی دادند که شاید رضایت قلبی آنها نبوده است، اما سرنوشت برای آنها زندگی‌ای رقم زده بود که سر از عمارت و قصر و اندرونی مردانی درآورند که نام شوهر را خواسته و ناخواسته تا پایان عمر برای آنها به همراه داشت.

منبع: مجله ایران بانو

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.