روایتی درباره مهدِ عُلیا ملقب به ملک جهان خانم
«تصدقت شوم…از جهت شگون این عید بزرگ، پنجاه عدد اشرفی مجیدی ایفاد حضور مبارک شد. انشاءالله به باطن صاحب ولایت و به حرمت مولود ششم صفر، موسی بن جعفر(ع)، که خدا به شما عمر طولانی بدهد…«سلیم» هم با هزار رو سیاهی دو جفت کفش از برای قبله عالم پیشکش فرستاده است. پاسبان شلیلهاست. عرض سلیم این است که قبله عالم بعد از تشریف آوردن، به من یک گل کمر التفات بفرمایند و من باید نوکر باشم. همه کاکاها، از تصدق سر پادشاه گل کمر بستهاند. او هم میخواهد. قدری شلیل و آلبالو فرستادم. شلیلها دیر میرسد. کم مانده است دلم بترکد. هر چه میرسد و پی در پی میفرستم. قربان شما بگردم انشاءالله.» مهدعلیا در این نامه کوتاه که باز به جهت احوالپرسی و قربان صدقه برای ناصرالدین شاه نوشته است به نکتهای اشاره میکند که جالب توجه است و آن درخواست «گل کمر» برای نوکر خود «سلیم» است تا بتواند با گرفتن این نشان، از «کاکا» بودن به درجه نوکری برسد!
قصه نوکرهای عزیز!
در روزگار قاجار قصه نوکر، کلفت و کنیز کنار داستان شاه و رجال و درباریان برای خود جداگانه روایتهای جالب و قابل تأملی دارد. نوکر که به معنای خدمه مرد بوده است و کنیز و کلفت خدمه زن، هر دو در اختیار و زیر نظر خانم یا آقای خود بودند. از میان این نوکرها و کلفتها تعدادی از آنها نسبت به بقیه به دلایل متفاوت جایگاه خاصی داشتند و تنها یک خدمتکار نبودهاند و گاهی چنان در دل خانم یا آقا مینشستند که بسیار عزیز و دوست داشتنی میشدند.
بیست خدمتکار و چهار تن خواجهسرا
مهدعلیا با توجه به جایگاه و قدرت خود طبیعتاً برو بیایی و تشریفاتی داشته است و خدم و حشم بسیاری هم زیردست او بودند. «دوستعلی خان معیرالممالک» نوه دختری ناصرالدین شاه از مادرش شنیده بود که مهدعلیا دستگاهی عظیم و باشکوه داشت: «چهار تن(نفر) خواجهسرا و بیست خدمتکار مخصوص با جامههای ممتاز آراسته به جواهر پیوسته در حضور مهدعلیا بودند. دختر و پسری سیاهپوست به نام محبوبه و سلیم با جامههای فاخر جزء لاینفکش بودند و آنان را چنان عزیز میداشت که مورد رشک و تملق اهل اندرون قرار داشتند…»
ظروف طلا و نقر در آبدارخانه
دوستعلی خان در ادامه تعریف میکند: «… در آبدارخانه و سفرهخانه او چندان قلیان مرصع و چای و قهوهخوری، سینی شربتخوری، قاشق و دیگر ظروف طلا و نقره بود که در دکان چند زرگر معتبر یافت نمیشد». وجود چنین تشریفات و خدم و حشم و امکاناتی در اندرونی مهدعلیا زنی که بواقع بخشی از قدرت قاجار در زمان حکومت پسرش ناصرالدین شاه برعهده او بود چیز عجیبی نبوده است، هر چه باشد جدای از مادر شاه بودن او زنی قدرتمند، بانفوذ و پی قدرت و جاه و مقام بود.»
درخواست «گل کمر» از شاه
از جمله اسنادی که با مطالعه و بررسی آن میتوان به حضور نوکرهای عزیز کرده مهدعلیا که در خدمتش بودند پی برد، نامهای است که در آن این زن از شاه میخواهد که برای یکی از نوکرهایش یعنی «سلیم»، گل کمری بدهد تا او با گرفتن این نشان جزء خدمه اصلی و در واقع کارمندان دستگاه سلطنت شاه شود. متن نامه در ابتدای گزارش آمده است که از جانب سلیم هم دو جفت کفش به جهت هدیه برای ناصرالدین شاه فرستاده شده است.
دو جفت کفش پیشکش نوکر!
آنطور که گفتهاند «سلیم» پسر بچه سیاهی بود که مهد علیا به او علاقه بسیاری داشته است تا جایی که این بچه را کنار خود بزرگ کرده است. علاقه مادر شاه به این پسر بچه باعث شده بود تا تمام درباریان هم به این بچه احترام بگذارند. در این نامه هم مهدعلیا برای سلیم از ناصرالدین شاه «گل کمر» مرصع جواهر نشان میخواهد تا با دادن آن به این بچه سیاه او هم جزء نوکرهای دستگاه سلطنت شود و دیگر کسی او را کاکا یعنی سیاه نداند، که در ازاء این مرحمت هم سلیم دو جفت کفش به شاه پیشکش کرده است.
«سلیم» را با خودتان ننشانید!
جالب است بدانیم پس از مرگ مهدعلیا این نوکر آن حرمت و احترام را از دست داد و حتی به فلاکت رسید. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود در ذیل روایت حادثهای، درباره سلیم مینویسد: «…در این بین راه سلیم(سوگلی) مادر شاه را دیدم. طوری مفلوک بود که ابداً لباس در بر نداشت. به کار دنیا حیرت کردم. این سلیم به قدری عزیز بود خدمت مهدعلیا که روز ورود بغداد، شاه به التماس فرستاد خدمت مهدعلیا که امروز کالسکه مخصوص سلطان(پادشاه عثمانی) را برای شما میآورند، خودتان تنها بنشینید. سلیم را با خودتان ننشانید و قبول نشد(مهدعلیا قبول نکرد). امروز او را به این حالت فلاکت دیدم.»
دوست داشتن ارثی پسر بچهها!
این نوع وابستگی و علاقه شدید مهدعلیا به یک پسر بچه، انگار ارثی بوده است چرا که ناصرالدین شاه هم در دوران زندگی خود وابسته به پسر بچهای میشود که او را تا حد بسیاری دوست میداشت. پسر بچهای که برادرزاده «امین اقدس» یکی از زنان بانفوذ ناصرالدین شاه بود که با سیاست و تدبیر این زن چنان در دربار نفوذ کرد و در دل شاه جای گرفت که ملقب به «ملیجک» و عزیزکرده شاه ناصری شد.
نشستن مهر «غلامعلی» در دل شاه
اینکه چطور این پسر بچه عزیزکرده شاه شد چند روایت دارد در یکی از مقالات سایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران آمده است: «زمانی ناصرالدین شاه مریض احوال در اتاق امین اقدس به سر میبرده است. این طفل یعنی همان غلامعلی بهدنبال ببریخان گربه معروف شاه وارد اتاق شاه میشود و در عالم کودکی و بیخبری شاه را وادار میکند که از اتاق خارج شود. خروج شاه مصادف با سقوط سقف میشود. شاه این را معجزهای میداند و به این باور میرسد که واسطه نجات او غلامعلی شده است و از همان زمان محبت غلامعلی بر جان شاه مینشیند.»
خوش قدمی برادرزاده «امین اقدس»!
البته خود این عزیزکرده یعنی همان پسر بچه روایت دیگری از جای گرفتن محبتش در دل شاه دارد که در خاطراتش آن را آورده است. او نوشته است هنگام ورودش به دربار، شاه در همان شب طبق معمول که زیر چلچراغی میخوابیده از این کار خودداری میکند. همان شب چلچراغ با شدت به زمین برخورد میکند و شاه آن را از خوش قدمی این کودک میداند. حال هر چه که بود این ملیجک محبوب شاه میشود و ملقب به «عزیزالسلطان».
توسل زنان حرمسرا به «عزیز کرده»
«امین اقدس» که صندوقدار جواهر سلطنتی هم بود با سیاست تمام، وقتی علاقه شاه را به این کودک میبیند از فرصت استفاده کرده و هر روز با زیرکی این علاقه را در دل شاه بیشتر میکند و به قولی حتی تخم حسادت دیگران را از عزیزالسلطان در دلشان میکارد. این طفل چنان ارج و قربی پیدا میکند که بزرگان قاجار و دیگر زنان حرمسرا برای به دست آوردن عنوان یا مقامی از شاه به او متوسل میشدند و در بسیاری مواقع نیز به آرزوی خود میرسیدند. حتی زنان دربار هم حق نداشتند به او چیزی بگویند و کاری داشته باشند و معلوم میشود به این واسطه امین اقدس چقدر نسبت به زنان دیگر حرمسرا به شاه نزدیک شده است.
تقدیم کردن خاک و سنگ به خانمها!
دختر ناصرالدین شاه «تاج السلطنه» نیز در خاطرات خود به این موضوع اشاره کرده است: «…(ملیجک) در تابستان خاک و سنگ حیاط و در زمستان گلولههای برفی را به جای دسته گل به خانمها تقدیم میکرد و از هیچ حرکت وحشیانه رو گردان نبود و دارای اخلاق رذیله، حتی قتل. مثل اینکه یک روزی، برای تفریح و بازی تفنگ را به روی خواجه خالی کرد که اسم او عبدالله خان بود و پای او را مجروح ساخت. و هنوز آن بیچاره یادگار زمان طفولیت او را دارد و میلنگد…این است صورت و سیرت ونژاد کسی که از این به بعد در این تاریخ، مکرر او را ملاقات خواهم کرد.»
دفاع مادر شاه از یک بنا!
تمام نامههایی که از مهد علیا در تاریخ برجای مانده است هر کدام اشاره به موضوعاتی دارد که بررسی آنها میتواند روشنکننده قسمتی از وقایع آن روزگار باشد. در یکی از نامههایی که مهد علیا برای شاه پسر نوشته است، او از یکی از خدمه خود که کار بنایی در حیاط او میکرده است در برابر تهمتی که به او زدهاند در برابر شاه دفاع میکند، تا جایی که تمام تلاش خود را میکند تا با دادن توضیحات این مرد را از تهمت دزدی تبرئه کند. این نشان از این دارد که مهدعلیا از خدمه و زیردستان خود به وقت لازم دفاع کرده و حتی برای شاه توضیح میدهد که سوء ظناش به این مرد اشتباه بوده است.
دزدی با وجود طیالارض «قربانعلی»!
در این نامه بعد از آنکه پیگیر ارسال عریضهای برای شاه میشود، صحبت از «قربانعلی» بنا کرده و مینویسد: «…ثانیاً در باب قربانعلی بنا که مرقوم شده بود. اگر چه دیروز عرض کردهام، این قربانعلی بنا، الان دو ماه تمام است که در ایام هفته، از روز شنبه الی شب جمعه در (نام محل- ناخوانا) بوده و بنایی میکرده است. شبهای جمعه میرفت و از صبح شنبه به (ناخوانا) میآمد و همین هفته هم، از روز دوشنبه به (ناخوانا) آمده است. شب دوشنبه این دزدی واقع شده، قربانعلی در (ناخوانا) بوده است. خود فدوی هم در آنجا بودهام. پس در این صورت معلوم میشود به طیالارض این دزدی را کرده و حال اینکه کسانی که طیالارض داشته باشند، هیچوقت مرتکب این اعمال نخواهند شد…»
سوء ظن شاه و دفاع مادر شاه
آنطور که از این نامه میتوان حدس زد در دربار شاه ناصری سرقتی روی داده و ناصرالدین شاه به قربانعلی سوء ظن برده بود. در نتیجه این سوءظن مهدعلیا از آن مرد بیگناه حمایت کرده که در هنگام سرقت در جای دیگر مشغول به کار بوده و طبعاً نمیتوانسته چنین دزدیای را انجام دهد. در ادامه نامه، مادر شاه حتی مینویسد: «…از اینجا معلوم است که کدخدا و آجودانباشی میخواهند مال بیچاره را زیر پا کنند. اگر این قربانعلی نبود، احتمال میرفت که به خود فدوی هم مشتبه بود…»
فرستادن مرد بنا نزد ناصرالدین شاه
حمایت مهدعلیا از قربانعلی بنا آنقدر پیش میرود که حتی در آخر نامه از شاه عاجزانه میخواهد که تهمت زنندگان را تنبیه کند: «…استدعای عاجزانه دارد کدخدا و آجودان را تنبیه سخت فرموده مال غارتی را هم از آنها مسترد دارند (برگردانند) که من بعد، (از این به بعد) اینگونه عرایض خلاف حضور مبارک عرض ننمایند. چون قربانعلی امروز در اینجا کار داشت، فردا او را حضور مبارک میفرستم ببینید. قربانعلی کسی نیست که متصدی این نوع کارها باشد.»
مهد علیا جدای از قاتل امیر!
مطالعه کامل و دقیق زندگی اشخاصی چون مهدعلیا که در تاریخ به نیکی از آنها یاد نشده است و همیشه از بدیهای آنها گفته شده، گاهی روشنکننده بخشهای ناخواندهای از زندگی این اشخاص است که میتواند بعد دیگری از زندگی آنها را برای ما به تصویر بکشد. شاید اگر این زن در قتل امیر کبیر ایران چنان نقش پررنگ و تأثیرگذاری نداشت تاریخ رویکرد ملایمتری نسبت به او داشت و روایت دیگری از زندگی مادر ناصرالدین شاه در روزگار قاجار رقم میخورد.
منبع: مجله ایران بانو