من اثر باستانیام؛ شعری از عباس معروفی
من
اثر باستانیام
پیکری از گذشتههای دور
آبم، خاکم، آتشم، نورم، نور
انگار کن در موزهای به تماشایم آمدهای
انگار کن اسطورهام
در نور ببین مرا
در سایه در تاریکی در آفتاب
صبور ببین مرا
امضای خدا بر من است
برخلاف مجسمهها
قلبم میتپد برای تو
وقتی نیستی
دلم تنگ میشود برای تو
سبز آبی کبود من!
تا به دست تو بیفتم
سینه به سینه چرخیدهام
دست به دست شانه به شانه
همچو یک نشانه
تکرار نمی شوم دیگر
همین یکبار
دیگر نخواهی دید مثل من
دیگر نخواهد بود
بیا کنارم بنشین
با من حرف بزن
با من عشق بورز
با من عکس بگیر
عشق من
باور کن
من اصلم
اثر باستانیام
جور دیگری نگاهم کن.
عباس معروفی
نظرات بسته شده است.