من تنهای تنها می میرم شعری از هالینا پوشویاتوسکا

عزیزم
وقتی من بمیرم و خورشید را ترک گویم
و به موجود دراز غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی؟
بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته، بی اثر می کنی؟

اغلب به تو می اندیشم
اغلب به تو می نویسم
نامه هایی احمقانه ی سرشار از لبخند و عشق را
سپس آن ها را در آتش پنهان می کنم
شعله ها بیشتر و بیشتر زبانه می کشند
تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند

عزیزم
چون به درون شعله خیره می شوم
درمانده می مانم
آیا باید بترسم که بر سر قلب تشنه ی عشق من چه خواهد آمد؟
اما تو هیچ عنایت نمی کنی
که در این دنیای سرد و تاریک
من تنهای تنها می میرم

هالینا پوشویاتوسکا
ترجمه: کامیار محسنی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.