شعر من حادثه دستم نیست؛ شعری از حسین پناهی

شعر من حادثه دستم نیست
شعر من تکه ای از زندگی شعر من است
شعر هایم نقش بارانی یک لبخند است
روی یک کوزه ی لب خشکیده
شعر من
جای قدمهای سفر کرده به اندوه شقایقها نیست
حرفهای دل من راز گل سرخ نبود
شعر من
کلبه ی ویران شده ی پنجره نیست
شعر هایم اما
تکه ای از خاک خداست
بین امواج پریشان نفسهای زمین
خالی از هر عابر
شعر من شاخه گلی است که من آنرا امروز
به تو خواهم بخشید
راستی شعر مرا می خوانی؟

حسین پناهی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.