نه در خیال، که رویاروی می بینم، شعری از احمد شاملو

نه در خیال، که رویاروی می بینم
سالیانی بار آور را که آغاز خواهم کرد
خاطره ام که آبستن، عشقی سرشار است
کیف مادر شدن را
در خمیازه های انتظاری طولانی
مکرر می کند
خانه ئی آرام و اشتیاق پر صداقت تو
تا نخستین خواننده ی هر سرود تازه باشی
چنان چون پدری که چشم به راه میلاد نخستین فرزند خویش است
چرا که هر ترانه
فرزندی ست که از نوازش دست های گرم تو
نطفه بسته است
میزی و چراغی
کاغذ های سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده
و بوسه ئی
صله ی هر سروده ی نو
و تو ای جاذبه لطیف عطش که دشت خشک را دریا می کنی
حقیقتی فریبنده تر از دروغ
با زیبایی ات باکره تر از فریب که اندیشه مرا
از تمامی آفرینش ها بارور می کند

احمد شاملو

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.