هی ونگوگ؛ شعری از چارلز بوکوفسکی
حتما نامش را شنیده اید
نقاش نام آوری
که گوشِ بریده یِ خویش را
پیشکشِ پری تن فروشی کرد
که جز وحشت
هیچ واژه ای را به یاد نیاورد
هی ونگوگ
عاقبت این کار چه شد؟
هیچ
تو غمگین و خسته
به خانه آمدی
و او
چشم به راهِ یک مشتری
چارلز بوکوفسکی