تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد؛ شعری از فروغی بسطامی

تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
یک باره پری از نظر خلق نهان شد

گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد
ور ساقی مشتاق تویی مست توان کرد

گیسوی دلاویز تو زنجیر جنون گشت
بالای بلا خیز تو آشوب جهان شد

نقدی که به بازار تو بردیم تلف گشت
سودی که ز سودای تو کردیم زیان شد

جان از الم هجر تو بی صبر و سکوت گشت
تن از ستم عشق تو بی تاب و توان شد

هم قاصد جانان سبک از راه نیامد
هم جان گرانمایه به تن سخت گران شد

چشمم همه دم در ره آن ماه گهر ریخت
اشکم همه جا در پی آن سرو روان شد

فروغی بسطامی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.