از پل شکست به سرمنزل مقصود برسید

معمولا در پس هر موفقیت بزرگ، تلاش‌های بی‌شمار، زمین خوردن‌های بسیار وکشمکش‌ها و اتفاقاتی بوده که ناگهان تغییراتی اساسی در جریان روند کارها داده و همه چیز را دگرگون کرده است. درواقع قدم‌های اول، دشوارترین گام‌ها در کل مسیرند. راه رسیدن به هدف بسیار طولانی به نظر می‌رسد‌؛ مسیر پر از دشواری است‌؛ پرتگاه‌هایی خطرناک می‌تواند در سر راه وجود داشته باشد که اگر در آن بیفتیم، راه چاره‌ای نخواهیم داشت، عده زیادی را می‌شناسیم که به این راه رفته‌اند، اما همگی شکست خورده‌اند؛ این تلاش‌ها فایده‌ای ندارد و امثال این هراس‌ها می‌تواند مانع پیشرفت‌مان شود.

حال اگر آن قدر قوی و قدرتمند هستید که بتوانید از پس تمام این افکار مزاحم و ناامیدکننده برآیید و در عین حال به همت و تلاش خود ایمان دارید و برای هرنوع تلاشی کمر بسته‌اید، می‌توانید از هم‌اکنون از کسب موفقیت نهایی‌تان در مسیری که انتخاب کرده‌اید مطمئن باشید. از پله‌های نردبان ترقی بالا بروید و وحشت نداشته باشید که ممکن است بعضی پله‌ها شکسته باشد و شما مجبور باشید دو پله را یکی کنید یا ممکن است ناگهان زلزله‌ای رخ دهد و شما از پله صدم پایین بیفتید. شاید لحظه اول وحشت کنید و با خود بیندیشید سرمایه چند سال زحمت از بین رفت، اما در حقیقت اگر به اعصاب خود تسلط داشته باشید و همان لحظه دوباره بلند شوید و به سمت بالا بروید، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و در عین حال مطمئن باشید که در عالم هستی، زحماتی که پیشتر کشیده‌اید کاملا محاسبه شده و زمانی می‌رسد که پاداش آن تلاش‌ها به شما ارزانی خواهد شد. برخی اسم آن را شانس می‌گذارند؛ در حالی که این چیزی نیست، جز نتیجه تلاش‌های قبلی.

ست فیگرمن، روزنامه‌نگار مطرح نشریات درجه اول و سایت‌های مشهور راجع به تکنولوژی، داستان زندگی خود را این گونه شرح می‌دهد:

۲۶ ساله بودم که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم. بعد از مدتی تلاش برای پیداکردن کار در یک مجله مشغول به کار شدم. اما فقط شش ماه بیشتر از اشتغالم نمی‌گذشت که دفتر مجله، نیمی از کارمندان خود را بیکار کرد. متاسفانه من هم جزو آنها بودم، افسرده و پکر! سراغ آرشیو مجله رفتم و از آنجا، مصاحبه‌هایی را که با افراد مشهور از مارلون براندو گرفته تا مالکوم ایکس انجام شده بود، استخراج و مطالعه کردم. واقعا تکان‌دهنده بود!

من همواره فکر می‌کردم افراد موفق و شهیر از ابتدا در مسیر درست قرار داشته‌اند و همه چیز برایشان مهیا بوده است. اما ‌دیدم مشکلاتی که این افراد با آن‌ها دست و پنجه نرم کرده بودند، به مراتب فجیع‌تر از آن چیزی بود که در ذهن من بگنجد؛ فقر، مشکلات خانوادگی، قدرنشناسی دیگران، آزاردیدن‌های شدید، لطمه‌خوردن‌ها، نداشتن امکانات تحصیلی، بی‌عدالتی‌ها، توهین‌ها، از دست دادن اعضای نزدیک خانواده به بدترین نحو و مانند آن، که فکر کردن به برخی از آنها بر اندامم لرزه می‌انداخت. پس چطور این انسان‌های بزرگ نه‌تنها زیر فشار این مشکلات له نشده بودند، بلکه به اوج شهرت و موفقیت دست یافته بودند؟!

آن زمان بود که متوجه شدم پیروزی‌های بزرگ، به بهای تحمل سختی‌ها و قدرت عبور از موانع سخت به دست می‌آید. کمتر پیش می‌آید فرد بزرگی مثل موتسارت، از دوران کودکی نبوغ ویژه داشته باشد. این نبوغ هم به هیچ وجه ضامن موفقیت‌های بزرگ نیست. نقش پشتکار و استمرار در پیروزی به مراتب پررنگ‌تر ازاستعداد و نبوغ است.

جنیفر اگان که نویسنده‌ای معروف و محبوب است نیز می‌گوید: اولین رمانی که نوشتم آن‌قدر ضعیف بود که حتی مادرم هم بشدت از آن انتقاد کرد. با توجه به نظریات اطرافیان، باید عشق به نویسندگی را از سر بیرون می‌کردم، اما هرگز حاضر نبودم هدف متعالی‌ام را رها کنم و حتی برای لحظه‌ای از فعالیت و تلاش دست بر نداشتم و در این مسیر پیش رفتم. وی سال ۲۰۱۱ جایزه پولیتزر را برای نوشتن شاهکار «ملاقات با یک جوخه آدمکش» دریافت کرد.

شارلوت برونته، نویسنده رمان «جین ایر» اثر به‌یاد‌ماندنی خود را برای ناشران متعددی پست کرد و از همه آنها جواب منفی شنید. او دیگر حتی پول تمبر نداشت. دریافت ‌چنین برخوردی از افراد مختلف برای خیلی از ما می‌تواند کاملا دلسردکننده باشد، اما او انسان بزرگی بود و با آن که آن زمان، کوچک‌ترین شهرتی نداشت، اما بخوبی می‌دانست چه مقصدی را در پیش دارد. پس به هر نحوی بود، باز هم این کتاب را برای ناشرین دیگری فرستاد.

حالا سال‌ها از چاپ این اثر به یادماندنی می‌گذرد و این کتاب همچنان چاپ می‌شود و فیلم‌های زیادی هم از آن ساخته شده و نام شارلوت برونته همواره در کنار جین ایر می‌درخشد.

منبع: مجله چاردیواری

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.