نسخۀ انسان‌های موفق، هم کار کنید هم زندگی

کار کردن علاوه بر این‌که باعث درآمدزایی و حل مشکلات اقتصادی خانواده است، نشاط‌انگیز هم هست و انسان را سرزنده‌تر و شاداب‌تر می‌کند، به همین دلیل است که بیکاران معمولا افرادی افسرده و غم‌زده هستند. اما روان‌شناسان بر این باورند که انسان کار می‌کند برای زندگی بهتر، و زندگی نمی‌کند برای کار بیشتر.

به‌راستی چه چیزی باعث می‌شود گاهی افراد بیش از اندازه سرگرم کار و پرداختن به کارهای بیرون از منزل شوند و همین موضوع آنها را از نزدیک‌ترین افراد زندگی‌شان دور کند، و به چه دلیل بعضی از آدم‌ها به‌طور معتادگونه‌ای جذب کار و شغل خود می‌شوند و از بسیاری از کارهای مهم و ضروری به‌ویژه کارهای مربوط به خانه و همسر و فرزندانشان غافل می‌مانند؟چه تیپ شخصیتی بیشتر به شغلشان وابسته می‌شوند و ریشه این‌گونه وابستگی‌ها و دل بستن‌های بیش از حد چه می‌تواند باشد؟

وظیفه ما به‌عنوان همسر در مقابل کسی که شیفته شغل خود شده چیست؟ نقش ما در این خصوص چقدر مهم است و چگونه می‌توانیم به‌گونه‌ای رفتار کنیم که هم خودمان و هم طرف مقابلمان کمتر آسیب ببیند؟ یافتن پاسخی به این سوالات، قطعا می‌تواند ما را در مسیری قرار دهد که با شناخت بیشتر، آسیب کمتری هم ببینیم. این نوشتار این مشکل را واکاوی می‌کند و راهکارهایی برای آن پیش رویتان می‌گذارد.

تکامل همه‌جانبه شخصیتی
از لحاظ روان‌شناسی افرادی که چرخ زندگی‌شان گرد است و در همه جنبه‌های زندگی خود پیشرفت نسبی دارند، نسبت به کسانی که فقط در بعضی جنبه‌های مهم زندگی پیشرفت کرده‌اند موفق‌تر به حساب می‌آیند.

دکتر سمیرا ذاکرانی، مدرس دانشگاه و مشاور خانواده در این‌باره می‌گوید: شخصی که در بعضی جنبه‌های زندگی نتوانسته پیشرفت کند از لحاظ روان‌شناسی کامل نیست؛ چون نمی‌تواند تکامل لازم را داشته باشد. پس اگر می‌خواهیم انسان کاملی باشیم باید بتوانیم در جهات مختلف زندگی پیشرفت کنیم. بنابراین هرگز کسی که از لحاظ مالی عالی است، ولی از لحاظ اجتماعی و برقراری ارتباط بسیار ضعیف است آدم کاملی نیست. آدم متکامل شخصی است که بتواند از جهات مختلف پیشرفت کند.

انسان چند بعدی، نه تک‌بعدی!
با توجه به این‌که انسان باید از زندگی خود لذت ببرد، وقتی نتواند در تمام جنبه‌های زندگی خود پیشرفت کند طبیعتا نمی‌تواند هم از زندگی لذت کامل را ببرد. اهمیت این‌که یک فرد باید از جهات مختلف پیشرفت کند زمانی بیشتر مشخص می‌شود که فردی نتواند مثلا زندگی خانوادگی موفقی داشته باشد؛ ولی از لحاظ کاری بسیار موفق باشد! در واقع همه ما کار می‌کنیم که بتوانیم زندگی بهتری داشته باشیم؛ حال آن‌که اگر نتوانیم در زندگی خانوادگی موفق باشیم، قطعا نمی‌توانیم به اندازه کافی احساس شادی و رضایت داشته باشیم.

معتادان به کار
هنر آن است که بتوانیم برای جنبه‌های مختلف زندگی خود وقت بگذاریم و به همه امور آن توجه و رسیدگی کنیم. افرادی که به اصطلاح به کار معتاد می‌شوند از بسیاری از ابعا‌د زندگی خود غافل می‌مانند. معمولا این موضوع در آقایان بیشتر از خانم‌ها دیده می‌شود؛ حال آن‌که خطر معتاد شدن به کار در خانم‌ها بیشتر از آقایان است. زیرا بدنه زندگی خانوادگی و مدیریت روابط‌ حاکم بر آن، در دست خانم‌هاست و با توجه به این‌که شکل زندگی خانوادگی و جنس بدنه آن عاطفی است و بخش عاطفی زندگی نیز در دست خانم‌هاست، بنابراین نقش آنها نیز نسبت به آقایان بسیار حساس‌تر و کلیدی‌تر است. در واقع می‌توان این موضوع را از جنبه‌های مختلف بررسی کرد.

دکتر ذاکرانی با بیان این مطلب می‌افزاید: کسی که بخش کاری زندگی او بسیار پررنگ است، احساساتش هم در کار دچار نوسان می‌شود. یعنی وقتی در کار دچار مشکل می‌شود به‌شدت به هم ریخته شده و این به هم ریختگی را با خود وارد فضای زندگی می‌کند.

کسی که به کار معتاد شده معمولا هویت زمانی زندگی را هم از دست می‌دهد، تا دیروقت سر کار است و زمانی که باید کنار همسرش باشد، حضور ندارد و تفریح، در جمع بستگان بودن و قدم زدن در هوای پاک هم جایی در زندگی او ندارد.

مدیریت ذهنی
در زندگی ما با مدیریتی به نام مدیریت ذهنی روبه‌رو هستیم ؛یعنی میزان فکری که ما برای زندگی خود و مدیریت آن قائل می‌شویم. این موضوع در مورد معتادان به کار با مشکل روبه‌روست. زیرا کسانی که بخش اعظم زمان خود را صرف کار می‌کنند، نمی‌توانند قسمت مناسب و کارآمدی از ذهن و مغز خود را به تصمیم‌گیری در مورد مسائل مهم زندگی، آینده پیش رو یا علایق و ترجیحات همسر و خانواده خود اختصاص دهند. در واقع همسران باید از علایق یکدیگر مطلع باشند تا بتوانند مطابق میل یکدیگر رفتار کنند. ولی اگر بیش از حد زمان خود را به کار مشغول باشند، زمانی هم برای این کارها و در واقع مدیریت ذهنی خود ندارند.

هر اعتیادی، بیماری است!
اعتیاد به کار مثل اعتیاد به هر چیز دیگری یک بخش روانی آدمی را هم درگیر می‌کند؛ یعنی درست است که اعتیاد به کار مثل اعتیاد به مواد مخدر به مغز آسیب نمی‌رساند، ولی این اعتیاد هم بیماری محسوب می‌شود و هر بیماری هم از لحاظ روانی تاثیر خود را بر خانواده وارد می‌کند و آسیب‌های خاص خود را دارد.

سطوح مختلف اعتیاد به کار
دکتر ذاکرانی می‌گوید: اعتیاد به کار سطوح مختلف دارد. یعنی با توجه به شناختی که هر کس از خود دارد، اعتیاد به کار هم می‌تواند معانی متفاوتی پیدا کند. مثلا امکان دارد هشت ساعت کار کردن شخصی بیماری محسوب شود؛ ولی اگر شخص دیگری ۱۵ ساعت در روز هم کار کند هنوز هم معتاد به کار محسوب نشود. یعنی سطح بیمارگونه بودن کار، دقیقا مربوط به تیپ شخصیتی آدم‌ها می‌شود. مثلا افراد احساساتی درکار نیز احساسشان در گیر می‌شود و چون درگیری احساسی پیدا می‌کنند، مشکلات خود را به محیط خانه نیز منتقل می‌نمایند.

معمولا افراد خیلی ‌‌احساساتی، بیش از حد سیستماتیک و منظم و مرتب یا افراد بیش از حد خلاق نمی‌توانند بعد از اتمام کار، ذهن خود را از کار روزانه منحرف کنند و در واقع ذهن‌شان مشغول مشکلات به کار و حواشی آن باقی می‌ماند. به این ترتیب نمی‌توانند کار خود را همزمان با اتمام ساعت کاری تمام می‌کنند. افراد بیش از حد خلاق یا حتی مخترعان، افرادی که بیش از حد در کارشان متمرکز هستند و نمی‌توانند خیلی زود از یک موضوع رها شوند، برای داشتن خلاقیت بیشتر در کار، بعد از اتمام آن نیز همچنان به فکر ایجاد خلاقیت بیشتر هستند و همچنان با کارخود درگیر می‌مانند و همین موضوع نیز به آنها اجازه نمی‌دهد بتوانند در مسائل مهم دیگر زندگی خود به‌درستی عمل کنند. انگار ذهن آنها همیشه در همان محل کار باقی می‌ماند و فقط جسم‌شان را به خانه منتقل می‌کنند.

کار کردن زیاد یا درگیر ماندن در‌کار
مشکل بسیاری از افرادی که معتاد به کار هستند، زیاد کار کردن آنها نیست؛ بلکه درگیر ماندن آنها با کار است. در واقع این مهم است که افراد بتوانند از کار خود رها شوند. یعنی زیاد شدن زمان کار کردن، تابعی از درگیری آدم‌هاست. یعنی افرادی که کلا با مسائل بیشتر درگیر می‌شوند و میزان تماسشان با مشکلات بیشتر از بقیه است، افرادی هستند که ناگزیرند زمان بیشتری را به کار کردن اختصاص بدهند تا بتوانند آن میزان از ارضای ذهنی را که به آن نیاز دارند به دست بیاورند.

اولویت‌های شخصی
به نظر دکتر ذاکرانی همه افراد در زندگی تر‌جیحاتی دارند که مطابق با آن زندگی می‌کنند. مثلا افرادی که ترجیحات منطقی دارند بیشتر از کار کردن لذت می‌برند تا از بودن در یک رابطه احساسی، اما زمانی که افراد‌ نمی‌توانند به موقع تر‌جیحات‌ واقعی خود را تشخیص دهند و آنها را پیدا کنند به ناچار آن را در جای دیگری مثلا محیط کار پیدا می‌کنند و دیگر نمی‌توانند رهایش کنند. البته هر آدمی ممکن است با هر نوع شخصیتی معتاد به کار شود، ولی احتمال ابتلا شدن این‌گونه افراد بیشتر است؛ افرادی که به گونه‌ای دنبال انگیزه هستند و آرامش خود را در محل کار پیدا کرده‌اند.

فراموش نکنیم که همه افراد با انگیزه‌ای یکسان جذب کار نمی‌شوند. در واقع در همه اعتیادها، فرد به‌دلیل وجود یک نیاز وارد مسیر جدیدی می‌شود. ولی در ادامه حتی با از بین رفتن آن نیاز هم فرد دیگر نمی‌تواند از آن مسیر خارج شود. با چنین تعریفی متوجه می‌شویم که پرداختن بیش از حد به کار حتما نوعی اعتیاد به شمار می‌رود. چون فرد دیگر حتی برای مدت کوتاهی نمی‌تواند کارش را رها کند. یعنی امکان دارد یک شخص برای یک نیاز مثلا تامین نیاز مالی به‌دنبال کار رفته باشد، ولی حالا که کاملا از لحاظ مالی تامین شده نمی‌تواند حداقل برای مدتی کارش را کم کند و به جنبه‌های دیگر زندگی مثلا تفریح، سفر و بیشتر وقت گذاشتن با خانواده و دوستانش بپردازد. به بیان دیگردر تله کار کردن گیر افتاده و نمی‌تواند از آن رهایی یابد.

تاثیرات محیط
وقتی افراد جایی زندگی می‌کنند که به ‌ترجیحات آنها توجه لازم نمی‌شود یا خواسته‌هایشان جدی گرفته نمی‌شود به جایی می‌روند که علایقشان دیده شود . مثلا فردی که بسیار خلاق است ولی در خانواده به این قدرت خلاقیت او هیچ بهایی داده نمی‌شود یاخیلی فرد‌ دقیقی است ولی در‌ خانه‌ خیلی بی‌نظمی زندگی می‌کند و به نظم هیچ‌گونه بهایی داده نمی‌شود و به‌طور کلی وقتی افراد‌ در محیطی باشند که به آنها توجه نشود وبه اصطلاح ‌دیده نشوند، از آن مکان کوچ می‌کنند و یکی از جاهایی که افرادبرای فرار از شرایط نامناسب خانه جذب آن می‌شود، محیط کار است.

در واقع گاهی افراد با مشغول کردن خود به کار از چیزهای آزاردهنده محیط خود فرار می‌کنند. حالا این موضوعات آزاردهنده با توجه به شخصیت‌ هر فردی می‌تواند متفاوت باشد. مثلا گاهی چیزی مانند بی‌توجهی همسر،مشاجرات زیاد خانوادگی، غرولند کردن و سرکوفت شنیدن، نبود آرامش در خانه، توقع زیاد از حد و… از عواملی است که می‌تواند فرد را از محیط خانه فراری داده و به محل کار و بیش از حد در آن مشغول شدن، سوق دهند.

معنی واقعی محبت و توجه
همه افراد نیازمند محبت و توجه کردن به دیگران هستند و به همان اندازه هم دوست دارند به آنها توجه شود و دوست داشته شوند.اما برای همه افراد توجه و محبت دیدن یک معنا ندارد. مثلا امکان دارد والدینی فکر کنند توجه زیاد به فرزندشان یعنی این‌که او را در انواع و اقسام کلاس‌های آموزشی ثبت‌نام کنند؛ حال آن‌که به نظر کودک، به این ترتیب او دیگر هیچ وقتی نخواهد داشت که تفریحی مطابق میل خود داشته باشد. یعنی ترجیحات و علایق افراد با یکدیگر متفاوت است. در توجه و محبت کردن واقعی نیز مهم‌ترین بخش آن است که یاد بگیریم به خواسته طرف مقابل فکر کنیم نه آنچه مد نظر خود ماست. یعنی گاهی توجه زیاد ما به جای تاثیر مثبت، اثر منفی بر فرد می‌گذارد و نمی‌تواند آنچنان که توقع می‌رود تاثیر مثبتی بر فرد داشته باشد و او را راضی نگه دارد.

به‌دنبال گمشده واقعی
گاهی در یک خانواده به یک نفر بیشتر از بقیه توجه می‌شود. البته به نظر می‌رسد که خود او باید از این وضع کاملا راضی باشد؛ حال آن‌که او هم در جست‌وجوی چیز دیگری است که نتوانسته آن را در خانه پیدا کند. بنابراین به‌دنبال گمشده خود بیرون از محیط خانواده می‌گردد و چون در بسیاری از موارد، نخستین جایی که می‌تواند جایگزینی برای آن پیدا کند محل کارش است، اغلب گمشده خود را در محل کار پیدا می‌کند و بیش از حد به کار و کار کردن دل می‌بندد. البته ممکن است بر عکس این موضوع هم اتفاق بیفتد و کسی به‌دلیل بی‌توجهی خانواده، به‌دنبال یافتن چیزی که خانواده نتوانسته به او بدهد از خانه فراری شود و به کار کردن بیش از حد بپردازد.

چرا به کار رو می‌آوریم؟
دکتر ذاکرانی می‌گوید: اغلب کسانی که نمی‌توانند بین زندگی خانوادگی و کاری خود تعادل لازم رارعایت کنند، کسانی هستند که از اعتماد به نفس کافی برخوردار نیستند. یا بهتر است بگوییم در بعضی جنبه‌ها بیش از حد به خود مطمئن هستند؛ حال آن‌که در بسیاری موارد اعتمادی به خود ندارند. مثلا امکان دارد فردی در کارخود مدیر بسیار موفقی باشد؛ حال آن‌که نتواند در جمع‌های مختلف احساس خوبی داشته باشد یا حتی دوستی پیدا کند و به‌راحتی با دیگران ارتباط برقرار کند. در هر صورت، این‌گونه افراد چون اعتماد به نفس لازم را ندارند، نمی‌توانند در ارتباطات خانوادگی با همسر خود هم موفق عمل کنند. این‌گونه افراد می‌توانند خواسته‌های صدها کارمند خود را تشخیص دهند و مطابق با آن رفتارکنند؛ حال آن‌که نمی‌تواند ترجیحات یا خواسته‌های یک نفر یعنی همسرشان را در زندگی زناشویی برآورده کنند.

دلیل اصلی چیست؟
عوامل بسیار زیادی دخیل هستند تا ما نتوانیم بین زندگی کاری و خانوادگی خود تعادل لازم را برقرار کنیم؛ از جمله محیط زندگی،خانواده و تصمیمات آنها،نحوه تربیت و پرورش ما، چگونگی تنبیه‌ها و پاداش‌هایمان‌در کودکی، انتخاب همسر و… اما مهم‌ترین عامل در این میان خودمان هستیم.

در واقع گاهی ما به دلیل رفتارهای اشتباه دیگران، شیوه نادرستی را انتخاب می‌کنیم، اما برای این‌که ما دچار مشکل خاصی بشویم باید گیرنده‌های آن مشکل درون خود ما وجود داشته باشد. یعنی باید مستعد ابتلا به بعضی مشکلات یا بیماری‌ها باشیم. درست مثل این‌که فقط بعضی افراد با بعضی خصوصیات هستند که به اعتیاد مبتلا می‌شوند.

در مورد اعتیاد به کار و نداشتن توانایی لازم برای بر‌قرار کردن تعادل بین جنبه‌های مختلف زندگی هم باید حتما گیرنده‌هایی درون خود شخص وجود داشته باشد. دکتر ذاکرانی نیز در این خصوص می‌گوید: چنین افراد مستعدی به طور نا‌خودآگاه همسرانی را بر می‌گزینند که به این مشکل آنها بیشتر دامن بزنند.

نقش همسران
همسران نقش مهمی در نداشتن تعادل لازم در زندگی کاری و خانوادگی شریک خود بر عهده دارند. همسری که از رابطه زناشویی خود مراقبت لازم را به عمل نمی‌آورد، رابطه را در معرض آسیب بیشتری قرار می‌دهد. گاهی وقتی فردی توجه لازم را به همسرش ندارد، او بیشتر به سمت کار و کارهای بیرون از خانه می‌رود و همین موضوع رابطه را بیشتر با مشکل مواجه می‌کند. وقتی رابطه آسیب ببیند، توجه دو طرف هم کمتر می‌شود و فرد باز هم بیشتر به کار و شغل خود پناه می‌برد و همین‌طور این تسلسل باطل ادامه پیدا می‌کند و همه چیز به‌گونه‌ای پیش می‌رود تا دو طرف لذت واقعی را از بودن در کانون خانواده نمی‌برند و به‌طور نا‌خود‌آگاه انتخاب‌های نا‌مناسب‌تری هم در زندگی زناشویی انجام می‌دهند.

دکتر ذاکرانی می‌افزاید: اگر ما فردی باشیم که برای رفتن به سوی کار زیاد، استعداد لازم را داشته باشیم، طرف مقابل هم خیلی نقش مهمی دارد که ما بیشتر به این سمت حرکت کنیم یا خیر. اما اگر ما مستعد سوق پیدا کردن به چنین خصوصیتی نباشیم، همسر ما هم نمی‌تواند عامل مهمی در این زمینه به حساب بیاید. یعنی هر چقدر خود ما استعداد بیشتری برای معتاد شدن داشته باشیم، محیط اطراف هم تاثیرگذارتر می‌شود. در بسیاری از موارد می‌بینیم شخصی که استعداد ابتلا به کار زیاد را دارد، هنگامی که از طرف خانواده؛ به خصوص همسرش توجه لازم را نمی‌بیند، نخستین کاری که می‌کند آن است که ساعات کارش را زیاد می‌کند.

کنترل بیرونی و درونی
توجه داشته باشیم کنترل بعضی افراد در درون آنهاست؛ در صورتی که محیط بیرون بر عده‌ای دیگر بسیار تاثیرگذار است. وی با بیان این مطلب می‌افزاید: به‌طور کلی هر قدر فردی کنترل درونی بیشتری داشته باشد امکان کنترل او بر این‌که حتی وقتی بیماری خاصی پیدا کرد بتواند خودش را نجات دهد بیشتر است و با آگاهی به این موضوع که بپذیریم همه چیز از درون ما نشات‌ می‌گیرد؛ به جای این‌که دیگران را مقصر اشتباهات خود بدانیم؛ می‌توانیم پی به مشکلات اصلی خود ببریم و درصدد درمان و مواجهه با آنهابر‌آییم.

چه باید کرد؟
وقتی تشخیص می‌دهیم و آگاه می‌شویم که نمی‌توانیم تعادل درستی بین کار بیرون از خانه و زندگی زناشویی خود برقرار کنیم، نخستین کار، هدفگذاری کردن است.وی در این خصوص می‌گوید: این گونه افراد، افراد هدفمند و متمرکزی در کار هستند؛ یعنی افرادی هستند که در کارشان موفق هستند، بنابراین باید انگیزه‌های دیگری برای لذت بردن به غیر از کار کردن پیدا کنند.

این مدرس دانشگاه می‌افزاید: می‌توانیم به خوشی‌های دوران کودکی بر‌گردیم، مثلا اگر شخصی در کودکی به نواختن ساز علاقه‌مند بوده می‌تواند به‌دنبال یادگیری کار با آن برود. در واقع شناخت علایق و دنبال کردن آنها بسیار مهم است. این کار درست مانند صخره‌نوردی است؛ یعنی اول باید دستمان را یک‌جا محکم کنیم، بعد نخ قبلی را رها نماییم. در واقع نخست باید دستاویز و بهانه‌ای برای تغییر رویه داشته باشیم.

نخستین چیزی که باید برای برقراری تعادل بین زندگی کاری و زناشویی در نظر داشت این‌ که بدانیم نقطه تعادل آدم‌ها با یکدیگر متفاوت است.

یعنی نقطه تعادل برای هر شخص،خاص خود اوست و در جای مشخصی قرار دارد. یعنی بعضی افراد نیازمند کار بیشتری هستند، چون نیاز هر شخص با دیگری متفاوت است. بنابراین افراد باید توجه داشته باشند که نمی‌توانند نیاز همسرشان به کار کردن را با خودشان یا حتی شخص دیگری مقایسه کنند.

بنابراین باید از ابتدا کسی را انتخاب بکنیم که پذیرش کامل از میزان توجه او به کار کردن داشته باشیم یا بپذیریم که همسر ما با چه میزان از کارکردن به رضایت بیشتری خواهد رسید. بنابراین افراد باید در این خصوص کاملا با یکدیگر هماهنگ باشند و موقعیت طرف مقابل را درک کنند. با وجود این بهتر است اگر افراد باز هم در این زمینه با یکدیگر مشکل دارند حتما به مشاور مراجعه کنند.

خواسته‌های مکتوب
دکتر ذاکرانی توصیه می‌کند: اگر همسرتان با میزان کار شما مشکل دارد یکی از کارهای مهمی که می‌توانید در این خصوص انجام دهید این است که از همسرتان بخواهید حتما دغدغه‌های خود را نسبت به کار کردن شما برایتان بنویسد. در این صورت متوجه می‌شوید که همسرتان گاهی چیزهایی می‌گوید که حتی به ذهن شما هم نمی‌رسیده! یعنی مثلا می‌گوید من با کار کردن زیاد تو مشکلی ندارم؛ ولی از این‌که کارت را بیشتر از من دوست داری می‌رنجم و آن وقت می‌توانید از او علت این گونه برداشتش را جویا شوید و به این ترتیب با شناخت بیشتر از خواسته‌های یکدیگر بیشتر به آنها احترام بگذارید.

چگونه بنویسیم؟
هنگام مکتوب کردن خواسته‌های خود برای همسرمان توجه داشته باشیم نباید از کلمات توهین‌آمیز استفاده کنیم، علایق و خواسته طرف مقابل را نادیده بگیریم یا با لحنی کنایه‌آمیز بنویسیم، بنابراین حتما باید و اضح و مشخص و روشن توضیح دهیم و…

نوشتن این گونه مطالب بسیار مهم است و اگر درست نوشته شود و هر دو طرف سعی کنند به روشنی و وضوح به خواسته‌های یکدیگر پاسخ دهند و به نتیجه خوبی برسند، این روش می‌تواند بسیار موثر واقع شود.‌ علاوه بر این‌که افراد به نوشته‌هایشان بیش از گفته‌هایشان پایبند هستند. پس صادقانه همه درخواست‌های خود را از همسرتان بنویسید و او را در ترک اعتیادش به کار یاری رسانید. فراموش نکنید همه ما کار می‌کنیم برای زندگی، نه زندگی کنیم برای کار.

منبع: مجله چاردیواری

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.