شعله ای شعر؛ غزلی ناب از اکرم بهرامچی

اکرم بهرامچی

زندگی در همه ابعاد زمین گیرم کرد
تا به خود آمدم از کل ِ جهان سیرم کرد

مثل خوابی که شب ِ حادثه را گم می کرد
گم شد و صبح …. به صد حادثه تعبیرم کرد

سهم من یک قلم و چکه ای از جوهر بود
که ورق پاره ا ی از درد فراگیرم کرد

کودکی…. روشنی ِ بودن ِ مادر را داشت
که مرا در سفر ِ عشق سرازیرم کرد

کودکی… فصل جوانی …. سِریالیست بلند
که به کوتاهی ِ یک لحظه شبی پیرم کرد

خواستم قصه ی لبخند به پایان نرسد
قطره ای اشکِ تمسخر شد و تحقیرم کرد

و خدا یی که مرا سخت در آغوشش داشت
شعله ای شعر به جانم زد و تبخیرم کرد

اکرم بهرامچی

1/5 - (1 امتیاز)
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 نظر
  1. ناشناس می‌گوید

    احسنت

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.