ریشههای سرقت در جامعه
سرقت یکی از ناهنجاریهای نکوهیده اجتماعی است که با شیوههای گوناگون در جامعه دیده میشود و نه تنها امنیت، آسایش و آسودگی خاطر شهروندان را از بین میبرد بلکه هزینههای امنیتی، جانی و مالی زیادی را بر جامعه تحمیل میکند و مانعی برای رشد و توسعه انسانی محسوب میشود. با توجه به پیچیدگی تعاملات اجتماعی، شگردها، روشها و نوع اشیای دزدی و حتی ابزارهای مورد استفاده برای ارتکاب این ناهنجاری نیز مدرن شده که این واقعیت، مقابله و کنترل سرقتهای نوین در جامعه را پیچیدهتر کرده است.
اهمیت شرایط اقتصادی و اجتماعی در تبیین جامعه شناختی سرقت بر کسی پوشیده نیست پس اگر افراد از شیوههای پذیرفته شده جامعه نتوانند به اهداف جامعهپسند و ارتقای موقعیت اجتماعی خود دسترسی پیدا کنند و دائماً شکست را تجربه کنند دچار ناکامی و پرخاشگری میشوند و سعی میکنند دست به نوآوری بزنند و از ابزار نامشروع جهت کسب امتیازات اجتماعی بهره ببرند که وقوع سرقت را در این شرایط میتوان پیشبینی کرد چراکه پدیده سرقت نوعی نوآوری محسوب میشود، بهعبارتی محرومیتهای نسبی، خواستنها و نتوانستنها و عدم دستیابی به منزلت اجتماعی مورد انتظار، فرد را مجبور به واکنش میکند و افراد فرودستی که به ابزار مشروع و پذیرفته شده اجتماعی دسترسی ندارند با نفی هر گونه هنجارهای اجتماعی و تحت فشار جامعه از ابزار نامشروع برای رسیدن به هدف استفاده میکنند چرا که در جوامع شهری بهدست آوردن توفیقات مادی یکی از راههای نشان دادن منزلت اجتماعی بالاتر است و از آنجایی که در محیطهای پر جمعیت افراد احساس گمنامی میکنند و از سوی دیگر نظارتهای اجتماعی از سوی پلیس نیز عملاً نمیتواند همگام با تکتک جرایم شهری پیش برود، در نتیجه احتمال وقوع سرقت در شهرها بیشتر است. بیکاری را میتوان انگیزه اکثر ناهنجاریهای جامعه تلقی کرد چراکه بیکاری زمینهساز فقر در جامعه است و فقر هم نقش مهمی در سرقت دارد.
عامل دیگری که به شکل نوظهور در تکوین سرقت نقش آفرین است تجملگرایی افراطی رسانههای تصویری و مشاهده فیلمهای ترویج دهنده مصرف گرایی است که افرادی را که دارای اعتبار و منزلت اجتماعی پایین و کم درآمد هستند به سوی انحراف از هنجارهای پذیرفته شده سوق میدهد پس برخی از صاحبان مشاغل کاذب و فرودست جامعه برای جبران نیازهای کاذبی که رسانههای تصویری آن را اشاعه میدهند احساس ناتوانی میکنند و برای افزایش اعتبار یا منزلت خویش با کوچکترین فرصت فراهم شده دست به سرقت میزنند. از منظر روانشناسی اجتماعی یکی از عوامل مهم بروز این ناهنجاری وجود خانوادههای نابسامان است، اگر شخصی در محیط خانواده از نظر نیازهای اساسی جسمی، روانی و عاطفی ارضا نشود به احتمال فراوان در آیندهای نه چندان دور و به روشهای مختلف به اعمال ضد اجتماعی دست میزند لذا ازهم گسیختگی خانوادگی، عدم وجود محبت در کانون خانواده، ارتباطات غیر صمیمی و متارکه والدین از جمله عوامل زمینهساز وقوع بزهکاری جوانان است.
خانواده بهعنوان نخستین کانون اجتماعی کردن فرزند بایستی با کنترل و مراقبت در مورد دوستان فرزندان، زمینههای وقوع کجروی را قبل از اینکه ریشه بدواند خشک کند چرا که رفتارهای ناهنجارانه فرزندان در تعاملات اجتماعی و با توجه بهشدت و کیفیت ارتباط با دوستان ناباب آموخته و یاد گرفته میشود لذا نداشتن الگوی مناسب خانوادگی و از سوی دیگر گرایش به همسالان منحرف زمینهساز وقوع سرقت در فرزندان است. نوجوانی که ازسوی خانواده طرد میشود برای جبران کمبودهای عاطفی و برای کسب حمایت و تأیید، به دوستان همسن و سال خود پناه میآورد. او به دنبال افرادی میگردد که شرایطی همچون او دارند از این رو احتمال دارد با تحریک و تشویق دوستان ناباب خود، دست به اعمال ضد اجتماعی بزند چرا که نوجوان در غیاب الگوهای درست، رفتار خود را با کنشهای رفتاری دیگر دوستانش همانندسازی میکند و بشدت از آنان تأثیر میپذیرد. پس والدین بایستی فاصله عاطفی خود با فرزندان را کاهش داده بطوریکه فرزندان والدینشان را بهعنوان الگوی رفتاری و دوست خود تلقی کنند.
نکته دیگری که نهادهای آموزشی و پرورشی بایستی به آن اهتمام ویژه داشته باشند، آموزش اعتقادی و پرورش باورهای اخلاقی و مذهبی در جوانان است زیرا استحکام مبانی ایمانی تأثیر بسزایی در شایستهسازی انسانها دارد چرا که ارزشهای اخلاقی و دینی وقتی در فردی درونی شود عامل مهمی جهت پیشگیری از وقوع هر گونه انحرافی است و بر این مبنا با ایجاد هر گونه سابقههای کجروی در ذهن، فرد احساس گناه میکند و این کنترل درونی، شخص را از هر گونه انحرافات اجتماعی دور نگه میدارد.
مصطفی آب روشن؛ عضو انجمن آسیبشناسان اجتماعی