هم اکنون اتفاق می افتد؛ مسعود قادری آذر

همان اول صبح که بیدار می‌شوم… بیدار می‌شوم؟ چه کسی گفته باید بیدار شد؟ مگر آدم حتما بیدار می‌شود؟ مگر ندیده‌اید آدم‌هایی را که شب خوابیده‌اند و صبح بیدار نشده‌اند؟ حالا بالفرض که بیدار شدم. می‌روم بیرون و اگر آقای تمیزکارِ راهرو که هر ماه یک بار می‌آید، یادش رفته باشد تکه‌ای از پله‌ها حتی اندازه‌ی یک کفِ دست را خشک کند، لیز می‌خورم و مخچه‌ام می‌خورد به لبه‌ی پله و در جا می‌میرم. موزائیک‌های شما را نمی‌دانم، اما مال ما که بدجور سفت است و شانس زنده ماندنم صفر. بعد وارد ایستگاه مترو می‌شوم که دیگر لازم نیست بگویم چقدر متنوع می‌شود آن تو مُرد. اصلا از کجا معلوم سقف مترو نیاید پایین و خیابان با آسفالت و ماشین‌ها و آدم‌هایش نریزند روی سرمان؟ یعنی اینقدر اصولی ساخته‌اند؟ بعد می‌شود افتاد جلوی قطار مثلا. نمی‌دانم صبح‌ها ساعت هفت و هشت مترو سوار شده‌اید یا نه؟ ازدحامی مرگ‌بار. یک جوری شلوغ است که لازم نیست دستت را جایی بگیری، همین طور خودبه‌خود ثابت می‌مانی. در این حالت اگر مترو آن وسط‌ها گیر کند، پنج دقیقه کافی است تا همه از استنشاق دی‌اکسیدکربنِ کافی سیاه شوند و بمیرند. این هم یک مرگ است برای خودش، یک زندگی است که اینطور ادامه دارد که من آنجا خفه شوم. در یک زندگیِ دیگر که حاصل نقضِ مرگ‌های پیشین است، من از مترو بیرون می‌آیم و سر خیابان شهدا –همانطور که از اسمش پیداست- می‌روم زیر ماشین. آخر صبح است و خواب‌آلودم، همینطوری سرم را می‌اندازم پایین و از خیابان رد می‌شوم که اگر آن لحظه مصادف باشد با سه ثانیه‌ی آخر چراغ سبز، ماشین‌ها حق دارند از رویم رد شوند. این زندگی‌ها همه هست. یعنی من همه‌شان را دارم تجربه می‌کنم. می‌روم سر کار و برق سیمی که از بس صندلی رفته رویش، پاره شده، مرا می‌گیرد و تمام. برمی‌گردم خانه و چون صبح موقع چای درست کردن، گاز را نبسته‌ام، همه چیز منفجر می‌شود. یک تفاوتی که این زندگی‌ها با هم دارند، نحوه‌ی مخابره‌ی خبر مرگِ من است. فرض کنید اصلا صبح گاز را بسته‌ام، اما موقع چرت عصر باز می‌ماند و این بار گازِ باز خفه‌ام می‌کند. اینطوری یک هفته بعد ممکن است از گندِ جسدم همسایه‌ها بویی ببرند. اما اگر جزو زیر آواررفته‌های مترو باشم، تیتر یک اخبار ایران می‌شوم. من شخصا دومی را ترجیح می‌دهم. البته من نمی‌توانم آن منی را که آن زیر می‌ماند، حس کنم گرچه درحال تجربه‌اش هستم. چطور بگویم؟ اکنون که می‌نویسم، پلیس دارد صحنه پاشیدن مغزم روی موزائیک را بررسی می‌کند و مسئولین در حال بیرون کشیدن بنده و باقی جان‌باختگان حادثه‌ی فرویختن مترو تهران هستند و آتش‌نشانی مشغول مهار آتش حاصل از انفجار گاز خانه‌ای در منطقه‌ی ۱۷ شهریور.

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.