داستان کوتاه ققنوس نوشتۀ علی زوار کعبه
نقاش بزرگ، نمایشگاه میگذارد. نقاش بزرگ، سبیل تابداری دارد و موهای جوگندمی مجعدش را دم اسبی کرده است. آنهایی که از نمایشگاه بازدید میکنند، میگویند: «اسموکینگ مناسب این مجلس نیست» اما نقاش بزرگ به نظر هیچکدام اهمیتی نمی دهد. هرکسی که وارد میشود، جلو میرود، خوش و بشی میکند و میگوید: «بفرمایید. این آخرین نمایشگاه من خواهدبود.» مرد مجردی که نقاش تازهکاری است، مقابل یکی از تابلوها میایستد. تابلو، یک گنجشک یا یک کلاغ یا یک کرکس یا یک عقاب یا یک سیمرغ یا یک لکلک نیل است که بال گشوده، از پیشزمینهی آبی بوم جداشده و بهسمت بیننده در حال پرواز است.
مرد مجرد میگوید: «کاش ایدهی این کار به ذهن من میرسید.»
زنِ تنها که بعد از مرد مجرد این اثر را میبیند، میگوید: «همیشه دوستداشتم یه همچین تابلویی از دیوار خونه م آویزون بود. کاش میتونستم بخرماش.»
زن بارداری به همراه بچه اش وارد نمایشگاه میشوند. نقاش بزرگ، نزدیک آنها میشود و دستی به سر بچه میکشد. مادر باردار روی مبلی مینشیند، دست به شکم برآمدهاش میکشد و زیرلبی میگوید: «خدا ازت نگذره؛ مرد.»
بچه تابلوها را یک بهیک تماشا میکند. به تابلوی پرنده که میرسد، فکر میکند: «کاش مداد رنگی هام رو آورده بودم روو این نقاشی ها، نقاشی میکشیدم.»
پیرزن و پیرمرد بسیار متشخصی وارد نمایشگاه میشوند. نقاش بزرگ با پیرمرد دست میدهد و دست پیرزن را میبوسد. «استاد»، خطابشان میکند. هردو خوب راهمی روند، لبخندهای جذابی میزنند و راجع به هریک از اثرها نظرهای مثبت و ثقیل زیادی میدهند. به تابلوی معروف که میرسند، سر پیرزن گیج میرود. دست میاندازد تا از ستون سنگی کنار تابلو بگیرد اما نمیتواند وزن اش را تحملکند. شقیقهاش به تیزی ستون میخورد و خون روی اثر شتک میزند.
همهی سرها به سمت اثر برمیگردد. سکوت. فریاد..
پیرمرد میگوید: «آهان! میدونستم! بالاخره با چشم دیدم. یه زن متشخص اینجوری نمی میره». سرمی اندازد پایین و میگوید: «یه عمر فریب خوردم».
مرد مجرد، لکههای خون را روی اثر نگاهمیکند: «تمام شهرت چندین و چندسالهش به بادمی ره. خوب شد این ایده به ذهن من نیومد».
زنِ تنها میگوید:«خدا رو شکر که پول نداشتم. چه اثر شومی».
بچه، دو دستاش را به خونی که روی زمین ریخته، میمالد. بعد آنها را روی اثر میکشد. نقاش به سمت بچه میدود. مادرش فریاد میزند: «داره میآد. داره میآد».
نقاش برمیگردد و پاورچینپاورچین از در پشتی نمایشگاه، خارج میشود.
منبع: روزنامه ابتکار ۱۷ شهریور ۱۳۹۴