به خیر …؛ شعری از الهام احمدی
کنار قهر تو حسم شبیه ماتم بود
همیشه سهم من از عاشقی تو غم بود
و باز راهِ درازی که بی تو در پیش است
و فرصتی که از آغازِ بودنم کم بود
به خیر یادِ زمانی که شعر می گفتیم
کنار قافیه هامان ردیف ، “با هم” بود
چه ساده خشک شده چشمه ی غزلهایم
از اشک های تو هر شب ترانه ام نم بود
چقدر منتظر یک جواب روشن ماند
دلی که پاسخش از تو همیشه مبهم بود
در آن غروب که رفتی ز قاب چشمانم
برای بدرقه ات سیل اشک ها کم بود
به روی بی کسی ام جای خالی ات خندید
و یادگاری ام از اتفاق تو غم بود
الهام احمدی