در، شعری از رابرت گریوز

وقتی که ناگهان آمد
تو گویی که در دیگر بسته نخواهد شد،
و او هرگز نخواهد رفت
اتاق رو به یک دریا گشوده شد،
دریایی که هیچ دری، آن را مهار نمی کرد…
عاقبت
زمانی که لبخند زنان سری تکان داد
تا رهسپار شود
تو گویی که ناگهان دری بسته شد
و دیگر تنها امواج سرخورده ی دریا بود که عقب کشیدند.

Robert Graves
رابرت گریوز شاعر انگلیسی
ترجمه ای آزاد از چیستا یثربی در کتاب آبی کوچک عشق

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.