احساس و عاطفه و شعر

مسلما احساس و عاطفه در شعر از اهمیت و جایگاه والا یی برخوردار است. کما این که اغلب اهل دل شعر را احساس و عاطفه می دانند. یعنی آن چه که سروده می شود و در اختیار جامعه قرار می گیرد، حاصل احساس و عاطفه است و البته این مهم در ادبیات فارسی و در شعر بیشتر شعرا نیز به چشم می خورد. با این تفاوت که نوع زبان و بیان آن نیز در اشعار فرق می کند یا به بیانی ساده می توان گفت که زبان و بیان شعرا در شعر از سبک و سیاق و طرز خاصی بهره می جویند.

مهمتر این که ما در شعر غنائی با احساس و عاطفه ارتباط بیشتری برقرار می کنیم. یا به تعبیری هر شعری که از احساس شخصی و عواطف انسانی بهره می گیرد به آن شعر، شعر غنائی می گوئیم. شعر غنائی از نرم ترین احساسات تا درشت ترین احساسات انسانی تشکیل می شود. البته کاربرد احساس و عاطفه در شعر به مکان و زمان نیز بستگی دارد. چرا که تجربه انسانی و تاریخ ادبیات و شعر هم بر این مکان و زمان مهر تائید می زند. به عنوان مثال عواطف و احساسات یک شاعر کویرنشین با احساس و عواطف یک شاعر جنوب نشین یا شمال نشین بسیار فرق می کند. نیما یوشیج و گلچین گیلا نی از جرگه شاعران خطه شمال هستند و ما در شعر این دو با احساسات و عواطف روشنی برخورد می کنیم و البته این نوع احساس و عواطف برگرفته از همان آب و هوا و سرزمین است. اما در شعر وحشی بافقی که صاحب سبک «واسوخت» (شعری است که عاشق از ته دل به معشوق قهر و خشم و گلا یه می کند و بی مهری را عنوان می دارد) است، زبان و بیان خطه کویر نشین خود یعنی یزد را بیشتر ملا حظه می کنیم. یعنی درون مایه شعر آن به این مکان نزدیکتر است.

مضاف بر این که ما در شعر قیصر امین پور و محمد علی بهمنی نیز می توانیم همان فرهنگ و آداب مرسوم مردم جنوب را به راحتی احساس کنیم. اما احتمال می رود که همین تراوش احساس و عاطفه که از یک سرزمین خاص بر می خیزد، دچار تغییر و تحول اساسی یا سطحی شود و عامل این تغییر و تحول نیز بی شک زمان است. یعنی زبان زمانه در احساس و عاطفه هر شاعری تاثیر به سزا را می گذارد. وقتی یک شاعر از شهر و دیار خود به نحوی جدا می شود و پا در مکان فرهنگ شهر دیگری می گذارد، طبعا این نوع احساس و عواطف نیز متحول می گردد. بدین صورت که در مبانی جامعه شناسی از این نوع اصول به فرهنگ پذیری یاد می شود. هر چند شاعر در این شرایط با فرهنگی به نام دوگانه اندیشی تصادم دارد (نگاه اول شاعر به فرهنگ پیشین (مادر) و نگاه دوم نیز همان استحاله در فرهنگ آن دیار) اما مدت زمان زیستن و بهره گیری از محیط پیرامون در آن خطه از دیگر مسایل اساسی در این تغییر و تحول به شمار می رود. البته زمانه در شعر شاعر تعریف دیگری هم می تواند داشته باشد. تعاریفی از قبیل سن شاعر و جهان بینی درونی شاعر که این دو در شکل گیری احساس و عاطفه شاعر نقش اساسی و پایداری دارند. ولی از این ها مهم تر و کارآمدتر شاید سوالی باشد که جواب آن نیز مهم تر از هر چیزی تلقی شود، سوال این است که آیا اصالت احساس و عاطفه، فقط شامل یک شاعر است یا اینکه در هر چیزی علا وه بر انسان نیز وجود دارد؟ برخی معتقدند که احساس و عاطفه تنها مربوط به انسان است و از ویژگی های درونی آن به شمار می رود، ولی نحوه بیان و عنوان کردن آن از طریق شعر زیبا تر و نازک تر و لطیف تر و دل انگیز تر جلوه می نماید. به نظر می رسد که این نوع استنباط در جایگاه خود بایسته توجه و تامل است. اما این یک قاعده کلی و به دور از ایراد نیست. چه اینکه نباید تاثیر طبیعت در شکل گیری شخصیت انسان در ابعاد مختلف را از نگاه عقل و منطق نادیده گرفت. کما اینکه شکل گیری شخصیت انسان در ابعاد مختلف را از نگاه عقل و منطق نادیده گرفت. کما اینکه شکل گیری احساس و عاطفه در یک انسان می تواند به طرق مختلف هم انجام پذیرد و البته بستگی به نوع نگرش و هم سازی و همخونی فرد با طبیعت یا موجودات در طبیعت رقم می خورد. به نحوی که مطالعه در اشعار مختلف شعرا بیانگر این مدعاست. شاعرانی که هر کدام دارای خصائص متفاوتی هستند. یعنی ممکن است که ارتباط یک شاعر با دریا و جنگل و آسمان و زمین ارتباط صمیمانه و قلبی باشد، اما در شاعر دیگر این نوع ارتباط نباشد. یعنی این شاعر با اشیای دیگر هم اعم از: سنگ، کوه، باران، برف، کویر و غیره ارتباط داشته باشد.
بنابراین کاربرد احساس و عواطف در شعر از ثبات و جایگاه واضحی برخوردار است.

اما این کار بستگی به دو عامل مکان و زمان نیز دارد و این دو در شکل گیری احساس و عواطف اشعار شاعران بسیار موثر و حیاتی هستند.

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.