ساختارشناسی فرهنگ انتظار در دوره پست مدرنیسم

مروری برتحولات قرن بیستم نمایانگرشکل گیری رویکردی اومانیستی و انسان محور در بنیان نظری و فلسفی اندیشه سیاسی غرب است. درپرتو این تحولات اگرچه ارزش‌های دنیای مدرن درقالب بحث‌های فلسفی ارائه شد اما اندیشمندان غربی ازتوان بازتعریف ایده‌های جدید جهت شکل بخشیدن به یک فرهنگ آرمانی و مطلوب بهره مند نبودند. در مسیرتحول تمدن غرب، ماده گرایان به ویژه مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها پا را فراترگذاشتند و به صورت‌های مختلف حتی وجود و خالقیت الهی را نفی و انکار کردند. برآیند این رویکرد تبلورنظریه جدایی دین از سیاست و پایه ای برای بروزانقلاب فرانسه شد. انقلابیون فرانسه براین مساله که خدا صاحب امر اول یعنی بودن است تاکید داشتند اما امر دوم یعنی شدن را به انسان واگذار کردند که نتیجه این مساله در شرایط کنونی فرهنگ غرب قابل ارزیابی است. در واقع مدنیت غربی محصول دست انسان غربی است.

جرقه منتظران مهدی
دراین شرایط انقلابی منبعث ازنظریات سیاسی فرهنگ تشیع و در قلب منطقه خاورمیانه(ایران) روی داد. انقلاب اسلامی ایران درحالی بنای عهدی نو و متفاوت با تاریخ جاری را اعلام داشت که مسلمین در وضع انفعالی سر در پی پس مانده‌های فرهنگی غرب گذاشته بودند اما این انقلاب با تاثیراز جهان بینی اسلامی خود ولایت و حاکمیت هر دو امربودن و شدن انسان و کل هستی را در اختیار خدا می‌داند. وقوع انقلاب اسلامی از نظر زمانی مقارن با عصر افول و نزول تاریخی غرب و ظهور تاریخ جدیدی بوده که به نام دین آغاز شده است. این تاریخ مقتضیات خاص خود را داشته، زبان ویژه خود را خلق کرده و موجد فرهنگی شده که با ذات بنیادگرایی و تفکر وحیانی نسبت دارد. در حقیقت اگر سیردرعالم به صورت دینی آغازشود وانسانی موحد و دینی بپرورد همه لوازم مورد نیاز او باید متناسب با آن عالم و تمنا ساخته شود.

در واقع سیرصعودی و رو به کمال متعلق به حرکت عمومی تاریخ است که همه اقوام و از جمله مسلمانان در آن شریک خواهند بود اما سیرنزولی و رو به افول نتیجه عمل وغفلت جامعه‌هاست. اعمالی که می‌تواند تاثیر منفی و کند کننده ای درحرکت عمومی داشته باشد اما به طورکامل بازدارنده نیست و ازهمین رو اهمال‌کنندگان درنتایج جزئی و کلی حاصله از اعمالشان مسئول خواهند بود. این غفلت موجب شده تا بسیاری به جای توجه به سیر رو به نزول غرب و قبول سقوط حتمی فرهنگ و تمدن آن در دامان تاریخی که به نام خدا و دین آغاز شده در وضع انفعال گاه بدتر ازعصر قاجار، تبعیت از غرب را محتوم فرض کرده وعلاج بیماری‌های مزمن مسلمانان را در نسخه‌های غربی می‌پندارند.

راهکار برون رفت از غرب گرایی
نزدیک به ۲۰۰ سال از سلطه نظام تعلیمی و تربیتی غرب در مناسبات فرهنگی و مادی مسلمانان می‌گذرد و حاصل آن جماعتی است که نه سنت گرای اصیل است و نه غربی رهیده از قید دین. نه به تمامه رو به آسمان دارد و نه کاملا زمینی است. این تلون در تصمیم‌گیری‌ها مرهون عدم شناخت واقعی است و تحولات ناشی از آن نیزمحصول صورت انگاری، تقلید و ندانم کاری است. براین مبنا جامعه اسلامی نیازمند طرح آرمانی تحرک آفرینی است که بتوان براساس آن به کمال و تعالی پایدار رسید. اما در مقابل، تلاش مبلغین فرهنگ و تمدن غربی در این مسیر صرف شده تا با اسطوره زدایی(طرد هر نوع دریافت فراتاریخی) از عالم و دریافت‌های بشری و تضعیف روحیه آرمان‌گرایی، انسان را در گستره خاک و تمنیات صرفا خاکی گرفتار آورند تا با پذیرش فرهنگ جهانی و تن دادن به تمدن ویژه آن تابع چشم و گوش بسته آن فرهنگ شوند. از این رو در تبلیغات خود اعلام می‌دارند که عصر آرمان گرایی و دریافت‌های ماورایی گذشته است. رد نگاه غرب چندان نیازمند استدلال نیست و با توجه به اینکه روح آدمی همواره متمایل به کمال بوده و مهیای ستیز برای جستجوی سرزمینی مطلوب(مدینه فاضله) بایستی طرحی نو برای جوانان درانداخت؛ زیرا جوان در جستجوی آرمانی جذاب همراه با رویکردی نو، همه توان خود را تقدیم می‌دارد و برای گذر از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب به پا می‌خیزد. اما چرا در فرهنگ‌سازی بر مبنای الگوهای تشیع توفیق کمی‌داشته‌ایم؟

فرهنگ انتظارذاتی وجود آدمی بوده و ریشه در مافی الضمیربندگان دارد و ازآن به عنوان امر مشترک می‌توان یاد کرد. در واقع یکی از وجوه تمایزاسلام ازدیگرادیان و مکاتب این بوده که هرآنچه را اعلام داشته یا آدمی را از آن دورکرده ریشه درفطرت انسان دارد وعقل و قلب آدمی‌پذیرای آن است. اگرچه امیال نفسانی نیزبرانگیزاننده اند اما به دلیل نسبتشان با تیرگی و پلیدی دارای عمری کوتاه همراه با نوعی دلزدگی و نفرت هستند. بحث دیگر در این باب، خاصیت فرهنگسازی است. در واقع چنانچه طرحمان از قابلیت پردازش فرهنگی برخوردارنباشد پس از چندی عموم مردم را که در پی یافتن«ادبی برای زیستن و بودن» هستند پس می‌زند. برای مثال همه کسانی که طی هشت سال نبرد ایران و عراق سری به جبهه‌ها زده‌اند دریافته‌اند که میدان نبرد مانند جزیره‌ای است با ساکنانی متفاوت، صاحب اخلاق خاص خود، مناسک و مرامی متمایز، ادبی ممتاز و عاری از هرگونه دورویی،نفاق، دنیامداری و رذایل. همه این موارد فرهنگ جبهه را تشکیل می‌داد چنانکه در پس زمینه آن داستان‌هایی از قهرمانی‌ها و غزلواره‌هایی از دوستی و مهر خلق شد؛ سروده‌هایی که حاضران در آن ساحت را دگرگون می‌ساخت.این خاصیت فرهنگسازی می‌تواند یک عقیده آرمانی را از ساحت نظری و فکری صرف خارج ساخته و در صورت اخلاق، مناسک و اعمال متجلی سازد و جبهه‌ای عمومی پیدا کند.

در واقع هیچ بخشنامه و قانونی و هیچ زور و ضربی قادر به ساخت یک فرهنگ نیست، این امر می‌بایست به صورت طبیعی، آرام و به تدریج صورت گیرد و همواره انگیزه‌های قومی و آرمان‌های بزرگ قادر به ایجاد یک دگرگونی همه‌گیر هستند.

در پی این مرحله، شورآفرینی و برانگیزندگی مطرح می‌شود. زیرا آدمی هرآنچه را در خانه دل جای دهد، می‌ستاید، پاس می‌دارد، به پایش می‌نشیند، قربانی می‌دهد و برایش نغمه می‌سراید. برای مثال اگر شعارهای سال‌های اولیه انقلاب و سرودهای مردمی‌را به یاد آوریم جملگی برخاسته از دل و ضمیر صاف مردم بوده‌اند؛ چنانکه مداحی‌ها و نوحه‌های دوران جنگ و شب‌های نبرد نیز از همین ویژگی بهره مند بوده اند.

همه این موارد یادآور و یادگار سال‌های شور، هیجان و دلدادگی طبیعی مردم هستند و تنها آرمان‌های بلند و عاری از دستورالعمل‌های دولتی توانایی زنده کردن شور و هیجان عمومی را دارند. این شور، مردم را از میانه فراز و نشیب‌ها عبور داده و یادشان می‌دهد تا چشم بر سختی‌ها و کاستی‌ها ببندند. در نقطه عکس این مساله، زندگی عاری از شور و مردم فارغ از شوق، درگیرودار فراز و نشیب‌ها، سر در لاک فرو برده و منافع فردی خود را جلب و حراست می‌کنند. آرمان شورآفرین، فرهنگساز است، موسیقی ویژه خود را خلق می‌کند، ادب خود را بارزمی‌سازد و زبان و ادب سزاوار خود را منتشر می‌کند.

بهره مندی از خاستگاه شیعی مرحله دیگری از تثبیت آرمان و ارزش است. زیرا عموم شیعیان پیرو مکتب و ولایت ائمه هدی و امیر مومنان علی(ع) هستند. در واقع آنان پیرو مکتب جوانمردی، شجاعت، فتوت، سخاوت و رادمردی هستند. همه آنچه در فرزندان علی(ع) چون خونی جاری بوده، صفات و خصال مردانی است که در سراسر آثار و منابع ایرانی ستوده شده تا جایی که به عنوان اخلاق و روحیه عمومی ایرانیان قابل شناسایی اند.

بی شک همین صفات و خصال موجب شده تا این قوم، اسلام و پیروی از پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان را پذیرا شود، بر آستان جوانمردی چون علی(ع) سربساید و مهر حسین بن علی(ع) را در دل جای دهد. چنانکه همین امروز علی رغم همه ابتلائات روا و ناروا، به یاد شهیدان کربلا بر سر و رو می‌زنند، به کوچه و خیابان می‌ریزند و هر زمان دیگری که بوی صفا به مشامشان رسد از جا برمی‌خیزند. علاوه بر ویژگی‌های یاد شده، می‌بایست آرمان و اندیشه پیشنهادی ریشه درتاریخ این دیار و ساکنان آن داشته باشد. از همان اوان ظهور مکتب روشنفکری و ایدئولوژی‌های منشعب از اومانیسم و ماتریالیسم، علی رغم تلاش و تبلیغ روشنفکران چپ و راست، هیچگاه این جریان بدل به خواسته عمومی مردم ایران نشد زیرا در تاریخ این سرزمین از جایگاه و ریشه برخوردار نبود. صحبت از نیازهای مشترک(امر معاش) و حتی دفاع از آن نیز شرط کافی برای جلب اعتماد و نظر عموم مردم ایران و برانگیختن آن‌ها نیست. زیرا ایرانیان همواره در پی آن بوده تا رد و نشان هر مرام و مسلکی را در بنیاد تاریخ گذشته خود بیابند زیرا این بن مایه تاریخی به نوعی انعکاس روحیه عمومی آنان نیز هست. گویی نگاه به گذشته و تجربه تاریخی آبا و اجدادشان به آن‌ها می‌فهماند که طرح و آرمان پیشنهادی می‌تواند با تمنای درونی و تمایلات عاطفی آنان سازگار باشد یا خیر؟

ویژگی دیگر آرمان مطلوب، داشتن نمونه و الگوی عینی، ملموس و موجود است.
هیچگاه مردم را در خلا و در عالم خیال و رویا نمی‌توان برانگیخت؛ تحریک احساس و شور در آن‌ها نیز پس از چندی رنگ می‌بازد و موجب بروز بی اعتمادی و نفرت آنان می‌شود. نمونه‌ها چون چراغ نمایانگر راه درست هستند، گردنه‌ها و عقبه‌ها را جلوه گر می‌کنند، انگیزه حرکت می‌آفرینند و بالاخره یک آرمان را واقعی، ملموس و ممکن نشان می‌دهند. اما نکته مهم عدم جامعیت الگوهای پیشنهادی است؛ چگونه می‌توان به بخش جسمی و نفسانی آدمی پرداخت اما از روح او و زوایای پنهان و آشکارش غافل ماند. با توجه به این مساله، انسان به آرمانی توجه می‌کند که درعین جامعیت دستورالعمل‌ها بتواند او را جذب کند. از وجه دیگر در مساله انتقال فرهنگ اصیل اسلامی به جوانان ایرانی نیز موفق نبودیم زیرا بسیاری از طرح‌ها، سخن‌ها و پیشنهادهای ما به گذشته چشم دوخته بودند، به مدارهای طی شده و زیرین و بسیاری از آنچه مطرح می‌کردیم استعداد شور آفرینی و فرهنگسازی خود را از دست داده بودند. در واقع دوگانگی در عمل و نظر بلای عصر ماست و فرهنگ مهدویت راهکار خروج از این ضعف است زیرا همه ویژگی‌های آرمانی فراگیر و طرح نو برای برون رفت از ایستایی و آغاز حرکت به سوی رشد فرهنگی را داراست.

کلیدواژه‌های فرهنگ مهدویت و انتظار
باور مهدوی به دلیل پتانسیل قوی خود امکان ترسیم و طراحی یک استراتژی را فراهم می‌سازد زیرا این باور بیش از آنکه رویکرد به عقب داشته باشد متوجه جهان آینده و آینده جهان است؛ این باور با تکیه بر فلسفه تاریخ به ویژه تفکر دینی مبتنی بر سنت‌های لایتغیر و با پشتوانه‌ای وحیانی و متاثر از سنت و کلام پیامبر و ائمه، امکان هدایت عمومی جوانان مشتاق کمال و ترقی را فراهم می‌آورد زیرا به آنها آرمانی را پیشنهاد می‌دهد که از هر حیث در مافی الضمیر آنها ریشه دارد. به واقع شناخت امام زمان، شناخت معیاری است که به واسطه آن می‌توان فهمید که در سه ساحت مهم اعتقادی، اخلاقی و عملی چگونه باید بود.

از اینروست که فرهنگ انتظار را به عنوان یک راهبرد مطلوب در جامعه‌سازی دینی برشمرده اند زیرا پیرو این فرهنگ، کلمه عدل را امام خویش می‌سازد و تفکرش را به تجربه عدالت تام امیدوار می‌کند. احیای این فرهنگ در ذات خود پاسخگوی نیازعصری است که درظلم و بی‌عدالتی دست و پا می‌زند. احیای فرهنگ مهدوی نوید ظهور اصلاحات درمیان همه ساحت‌های حیات فردی و جمعی و درمیان همه مناسبت‌های مادی و معنوی است. احیای موعود باوری امکان طرح اصلاحات از منشا سالم، بی‌غرض، حقیقی و درعین حال فراگیر را مبتنی بر محبت حق وعدالت حقیقی ممکن می‌سازد و جوامع اسلامی را ازتبعات سوءاستفاده ازاین واژه‌ها که عموما با نیت فریب افکار، سلطه‌گری و ایجاد انحراف فرهنگی صورت می‌گیرد درامان نگه می‌دارد.

نیما بهدادی مهر؛ روزنامه مرمسالاری

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.