شهرام ناظری و خوانش پارسی

قاعدتا باید در اینجا آواهایی را ارایه و مردانی را معرفی کنیم که هیچ تصمیم خودسرانه و واکنشی دور از مشروعیت در آن حضور نیافته باشد. پس نخستین کلام اینکه آواز نباید در خدمت امیال خودی باشد و امیال نباید در خدمت روایت های کوتاه ذهنی آوازخوان. ما قرار است در اینجا بحثی مشترک درباره نشانه هایی داشته باشیم که آوازخوان هنگام تولید آواها، مهر خود را بر آن می گذارد و این سلسله غالبا بر اساس شواهد موجود یا با پایان هنرمند آوازخوان به پایان می رسد یا بدون هیچ افزوده ای توسط دیگران تکرار می شود.

آنچه از گذشته به صورت «آوایی مقدس» باقی مانده، در اکنون ما نمادین شده است و ما آن را تحسین می کنیم، حتی اگر به رمز و راز آن پی نبرده باشیم. دستیابی به این آوای مقدس، امروز تنها رویایی بیش نیست. با تاسف باید گفت در اکثر مواقع این رویا فراتر از ذهن مجری آواز نمی رود، همچنین این رویا انسانی و موسیقایی نمی شود، در حالی که آواز قرار است زبان رویای مردم بشود. رویای توانایی خواندن، برای همه زبان ها و همه گوش ها و سفر به جای جای دنیا برای گستردگی شنود بیش از آنچه گوش تصور می کند. در این شرایط ما همه قادر خواهیم بود به صداهای اطراف مان و آواز درون مان گوش بسپاریم و زیر آسمان جهان، آواز بخوانیم و این همان لحظه فراموش نشدنی است. تاکنون اندیشیده ایم کدام آوازخوان ما را به سوی لحظات ناب فرا می خواند؟ بیایید با هم به نام های پرطمطراق و لو رفته تکیه ندهیم و همزمان از دو راهی به سوی افتخار قدم بگذاریم و ببینیم چه کسی آواز تنهایی را در میان ما خوانده است؟ پس ابتدا آشتی می کنیم و بعد به سوی مشروعیت پیش می رویم و حواس مان را جمع کرده تا به آزادی خیانت نکنیم. بسیاری از مجریان هنری که دراین بحث به طور اخص منظورمان آواز خوان ایرانی در سی سال گذشته است، دچار یک سازه ذهنی و روان نژندی شده اند.

بخش مهمی از خوانندگان موسیقی ایران، به این سبب که در اندیشه ناآگاه شان سنت های هنری را به گونه ای اقتدارگرا و پدرسالار تجربه کرده اند، چون نتوانسته اند هم در بعد توانایی و هم شهرت از استادان خود پیشی بگیرند و شکست را تجربه کرده اند، هم در حافظه فرهنگی و هم در واقعیت مادی با مرگ رو به رو می شوند و چون خیال پروری اودیپی شان به کامیابی نمی رسد و پرواز مجری هنری انجام نمی گیرد، هر مجری آواز، در کاخی که برای خود ساخته است، پس از مدتی کوتاه به دست خود کشته می شود. چرا آواز خوانان جوان ما از مواد شکل گرفته، شکلی دوباره می سازند و آن چه تولید می کنند، معنای دوباره ای ندارد؟ چرا تنها یک الگو را بر می گزینند و با گزینش یک شی صوتی آنقدر آن را بزک می کنند و برق می اندازند که بتواند در مقابل الگوی اولیه که برای آنان همانا خورشید است به رقابت بپردازد. اما نمی دانند که آن شی یافته نزد آنها تقریبی است؟ متاسفانه تعداد بسیار اندکی از خوانندگان موسیقی امروز ایران این را فهمیده اند که شی صوتی، فاصله ای بسیار با اثر هنری دارد. آوازخوان باید به یاد داشته باشد که تکرار یک رفتار برای استاد شدن در آن رفتار، همیشه فراتر از اصل لذت است.

به همین دلیل ما سال هاست با روایت های متعدد و متکثر رو به رو شده ایم و هیچ راویی نتوانسته است ما را در برابر انسجام روایت ها متقاعد کند. برای همین است که هنوز هم تعداد اندکی از راویان آوازی قبل، به گونه ای باور نکردنی به اذهان نفوذ می کنند و صدای اقتدار و عامل وحدت و انسجام به حساب می آیند. ما اکنون به یک راوی سنخی آواز نیازمندیم که همزمان به رنجی که بیگانگی انسان ها و نابسامامی جامعه پی می برد، چاره خود را در پناه بردن به درون جهان خود بیابد. همان دنیایی که مشحون تناقض و تعارض است و شگردهای تک گویگی و سیلان ذهنی را به منظور بازتاب انشقاق های درونی اش به کار می گیرد. در این صورت است که تک تک روایت های صوتی آواز خوان در عرضِ یکدیگر پیش می روند و گاه تباین شان صدایی متفاوت را به وجود می آورد و در چنین شرایطی است که شنونده آگاه می تواند مسیر خود را از روایت آهنگین آوازی از هزار توی ترکیب های صوتی بیابد.

کدام یک از خوانندگان ما در این سی سال توانسته اند از یک نقطه ی صفرِ مفروض آغاز کنند و هم زمان و در زمان هم پیش روند؟
خوانندگانی که تنها با حضور فیزیکی خود می خواهند نوعی از مدعی بودن را به پیش کشند، تنها نشانه ای که می توانند از خود به جای گذارند، حضور مادی شان است و این نوع نگرش، گونه ای فاصله گذاری با اسطوره ها و ایدئولوژی تاریخ تکامل انسان را مطرح می کند و همانا مظهری آپولونی می شوند که همیشه درخدمت طبقه ی اشراف بوده اند و نمی تواند در یک فعالیت جمعی و سازمان دهی شده ی اجتماعی حضور یابند.

شهرام ناظری از محبوب ترین خوانندگان ایرانی است که با درک شواهد زندگی به امضا اش در آواز معنا داده و از طریق آفرینش در مقام مولف، نمونه ای از روزگارِ نوزایی موسیقی آوازی در ایران شده است. برای همین، آواز ناظری نمودار گونه گونه ی درونی یک فرهنگ ملی است. آواز او داد و ستد ذهنی جامعه با قومیت های مختلف یک فرهنگ، آینده ای از فولکلور، تاریخ، آیین، افسانه و لحنِ آوازش ریشه ی واقعی نمودهای حماسی است.

در آواز او «وحدت و تضادی» دیده می شود که از مشخصه های اصلی حماسه است و کارکرد ملی این صدای حماسی همان روایت های قومی و آرمان های گروهی اجتماعی است. این لحن در آواز با تاکید در ادا کردن صدا دارهای سنگین و کشش بر روی مصوت های کوتاه ما را به خوانشی پارسی نزدیک می کند.

پیمان سلطانی
منبع: روزنامه شرق

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.