چهار شعر کوتاه از مسعود حدادی
چند بهار دیگر گل می دهند
دستهایی که در خاطرات خوشمزه ی من کاشته ای؟
***
تعادل زیبایی من است که بر مقیاس نگاه تو راه می رود
وای اگر آشفته شوی …
***
من احمق نیستم عزیزم
می فهمم انگشت اشاره ات بسوی من نشانه می رود یا
مترسک پشت سرم
***
من ابهت یک ویرانه را دارد
وقتی نگاه تو در استفهامش دیوانه می شود
***
به احتمال زیاد
چشمانم برای هیچکس نیست
وفتی یک اسم در ناخودآگاهم کش و قوس می رود.
مسعود حدادی
نیاز به کار داره
موفق باشید