مرده آن کسی است که دل گرفته و ناامید است

به این شعر که از دیوان امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است توجه کنید:
لیس من مات فاستراح بمیت انما المیت میت الاحیاء
انما المیت من یعیش کئیبا کاسفا باله قلیل الرجاء
(هر که از دنیا رفت و راحت شد، مرده نیست؛ بلکه مرده، مرده زنده هاست یعنی کسی که در بین زندگان باشد ولی در واقع روحش مرده است، مرده آن کسی است که با حزن و اندوه زندگی می کند و دل گرفته و ناامید است.)

این عبارت بیانگر حقیقتی است که شاید اغلب ما آن را باور نداشته باشیم. مردگی و زندگی را نمی توان تنها در ظاهر دید. آری! کسی که روحیه ای کسل و افسرده دارد و نشاط و سرزندگی ندارد، در واقع مرده است. چرا که معنای زندگی یعنی شادمانی و خوشحالی و نشاط روحی. بسیاری از افراد در اطراف ما حضور دارند که به ظاهر زنده هستند و زندگی می کنند و در باطن روحی خسته و کسل دارند و نشاط و انگیزه مثبتی برای زندگی ندارند.

ممکن است برای بسیاری این سوال به وجود بیاید که چطور می توان به نشاط روحی و شادمانی درونی دست پیدا کرد؟
به این عبارت توجه کنید:
“دل هایی که سامان گرفته اند، دیگر بازیچه ی حوادث نمی شوند و بحران نمی بینند.”

چنانچه در این جمله قدری تامل و تفکر داشته باشید، احتمالا به نتایج خوبی دست پیدا می کنید. هر یک از ما در خلوت خود وقتی با درون خویش روبرو می شویم، می توانیم به این موضوع اعتراف کنیم که دل هایمان سامان گرفته اند یا نه؟ پس اگر چنین کردید و متوجه شدید که دل و روحی بی سر وسامان دارید، بدانید که تنها خودتان می توانید سامان دهنده روح و دل خویش باشید و هرگز در جستجوی عنصری خارجی برای سامان بخشیدن به درون خود نباشید. مسلما مقصود از عنصر خارجی افراد و عوامل حاضر در زندگی هستند که در غیر این صورت قطعا وجود ارتباطی محکم و قوی با خدای متعال می تواند به همه دلهای آشفته سامان بخشد. اما پس از خدای متعال، باید باور داشته باشید که خودتان مسئول وضعیت روح و روان تان هستید. پس به دنبال این باشید که از چه طریقی می توانید به دل خود سر وسامان دهید.

یک راه حل بسیار مهم برای رسیدن به این مرحله وجود دارد و آن این است که هیچگاه از “گم شدن” و “کم شدن” نترسید. این بدان معناست که حوادث روزگار و سخن مردم بر شما تاثیر گذار نباشد که اگر اتفاقی رخ داد، از شدت عصبانیت یا ناراحتی، خودتان را گم کنید و آرامش و کنترل خویش را از دست بدهید. به نقطه ای برسید که گم شدن هیچ مفهومی برایتان نداشته باشد و این اعتقاد وقتی محکم می شود که باور شما به بقای روح محکم باشد و بدانید که باید روحی سالم و بانشاط داشته باشید.

نکته مهم دیگر این است که هرگز از کم شدن نترسید. کم شدن را شاید بتوان اینگونه تعریف کرد که مثلا نگران باشید که در نظر دیگران چطور جلوه کنید و دیگران به شما خرده گیرند و نظر مساعدی نسبت به اعمال شما نداشته باشند. البته لازم به ذکر است که اگر کسی اعمال و گفتارش در راستای دستورات الهی باشد، نباید از حرف و سخن دیگران هراسی داشته باشد. معنای این عبارت همین است که کم شدن در نظر بندگان خدا، برای کسی که مسیر درست و شایسته ای را انتخاب کرده است، نباید ایجاد ترس و نگرانی کند.

چنانچه برای فردی این قدرت ایجاد شود که از گم شدن و کم شدن نترسد، توجه به حرف و سخن همه روزه آدم های اطراف، خللی بر احساس و اعتقاد این فرد وارد نمی سازد و چنین کسی موفق می شود تا در انجام امور خویش با دقت و تمرکز عمل کند. این دقت و تمرکز می تواند همچون ذره بینی عمل کند که اشعه ی خورشید را جمع کرده و سپس می تواند منشاء اثر باشد.

اگر کسی به این مهم دست پیدا کند به تدریج متوجه می شود که قدرت اثربخشی او چندین برابر شده است. آن اثر بخشی در قدم اول برای خود فرد مهم است و می تواند مفید باشد و در قدم بعدی، نتایج و اثرات مثبت آن، شامل حال اطرافیان او نیز می شود. پس باور داشته باشیم که دست یابی به برخی از کمالات اخلاقی، چندان پیچیده و دشوار نیست و با همتی واقعی و ممارستی درونی می توان به آن دست پیدا کرد.

منبع: تبیان

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.